جدول جو
جدول جو

معنی تکلوم - جستجوی لغت در جدول جو

تکلوم
منقار نوک پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گفتن، به سخن آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکلیم
تصویر تکلیم
سخن گفتن با کسی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رِ بَ)
سخن گفتن: تکلم کلمه بکلمه تکلماً و تکلاماً، سخن گفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
از طوایفی هستند که دولت صفوی را بوجود آوردند. رجوع به سبک شناسی بهار ج 3 ص 280، 282، 284، 286 و 287 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَرْ رُ)
سخن گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخن گفتن که در مستمع اثر کند. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کلم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جراحتها. (غیاث). خستگیها. جراحتها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تَ کَلْ لا)
مرد نیکوسخن فصیح کلام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکلامه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خسته. (منتهی الارب). خسته کرده شده. (آنندراج) (منتهی الارب). خسته شده و مجروح گشته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مجروح. خسته. کلیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ ر رُ)
بیعانه گرفتن. بیعانه پذیرفتن، مهلت و زمان خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سخن گفتن که در مستمع اثر کند. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). سخن گفتن با کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خسته کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جراحت کردن. (منتهی الارب). مجروح کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زخم کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکلیم
تصویر تکلیم
به سخن در آوردن نولاندن به گفت واداشتن، زخم کردن زخماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکلوم
تصویر مکلوم
خسته شده و مجروح گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلام
تصویر تکلام
مرد نیکو سخن و فصیح کلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
((تَ کَ لُّ))
سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکلیم
تصویر تکلیم
((تَ))
با کسی سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گویی
فرهنگ واژه فارسی سره
اختلاط، حرف، صحبت، گپ، گفتار، گفتگو، مکالمه، سخن گفتن، گپ زن، گفتگو کردن، مکالمه کردن
متضاد: استماع، گوش دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تکان
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک، منقار
فرهنگ گویش مازندرانی
دوک پشم ریسی
فرهنگ گویش مازندرانی
هرگز
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک پرنده، منقار
فرهنگ گویش مازندرانی
غارت، زمان آخرین برداشت محصولات جالیزی که ورود همگان به
فرهنگ گویش مازندرانی
پله، پلکان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام چشمه ای است در قسمت جنوب شرقی کوه دماوند، طویله
فرهنگ گویش مازندرانی