کفن کردن. (زوزنی) (دهار). کفن پوشانیدن مرده را و کفن ساختن جهت آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفن پوشانیدن مرده را. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). کفن کردن مرده را. (ناظم الاطباء) : کس به غسل و تکفین و تدفین ایشان فرا نمی رسید. (ترجمه تاریخ یمینی). یک روز از ایام این محنت چهارصد کس مرده از شوارع شهربه دارالمرضی نقل کردند تا به تکفین و تدفین ایشان قیام نمایم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 330)
کفن کردن. (زوزنی) (دهار). کفن پوشانیدن مرده را و کفن ساختن جهت آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفن پوشانیدن مرده را. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). کفن کردن مرده را. (ناظم الاطباء) : کس به غسل و تکفین و تدفین ایشان فرا نمی رسید. (ترجمه تاریخ یمینی). یک روز از ایام این محنت چهارصد کس مرده از شوارع شهربه دارالمرضی نقل کردند تا به تکفین و تدفین ایشان قیام نمایم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 330)
گنداندن، برگرداندن و تغییر دادن بو و مزۀ چیزی، در پزشکی خیسانیدن بعضی داروها در سرکه یا الکل یا مایع دیگر تا مدت معینی که بعد آن را صاف کنند و به مصرف برسانند
گنداندن، برگرداندن و تغییر دادن بو و مزۀ چیزی، در پزشکی خیسانیدن بعضی داروها در سرکه یا الکل یا مایع دیگر تا مدت معینی که بعد آن را صاف کنند و به مصرف برسانند
پایندانی فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). کسی را پذیرفتاری کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پذیرفتاری دادن و پذیرانیدن و تیمارداری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکفل شود
پایندانی فرا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). کسی را پذیرفتاری کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پذیرفتاری دادن و پذیرانیدن و تیمارداری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکفل شود
نام بزرگی است از بزرگان ترک. (برهان). نام ملکی و ملکی است ازترکستان و شهری منسوب به خوبان و بمعنی حکمران و امیر نیز آمده و منسوب بدانجا را از ترکان خوب روی، پروردۀ تسکین خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). یکی از زمین داران ترکستان و نیز نام آن ملک که بدو منسوب است. (فرهنگ رشیدی). یکی از بزرگان ترکستان. (ناظم الاطباء). مصحف تکین. (حاشیۀ برهان چ معین) : چاکران دگران آرزوی بنده کنند نام فرزندان تکسین و تکین و دینار. فرخی (دیوان ص 99). چشم ودل رامن ملامت چون کنم ازعشق خویش بند بر جان من آن پروردۀ تکسین نهاد. امیر معزی (از انجمن آرا). ای بسا باد و بوش تکسینان ترت و مرت از دعای مسکینان. سنایی (ایضاً). سر سزد بر آل تکسین از نکویی یار من وز شرف بر آل یاسین سر امیر اطهر سزد. سوزنی. تا که از یغما و تکسین از برای رزم و بزم بندگان آرند شیطان بند حورالعین صور از برای رزم دشمن وز برای بزم دوست جز بت یغما مخوه جز لعبت تکسین مخر. سوزنی
نام بزرگی است از بزرگان ترک. (برهان). نام ملکی و ملکی است ازترکستان و شهری منسوب به خوبان و بمعنی حکمران و امیر نیز آمده و منسوب بدانجا را از ترکان خوب روی، پروردۀ تسکین خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). یکی از زمین داران ترکستان و نیز نام آن ملک که بدو منسوب است. (فرهنگ رشیدی). یکی از بزرگان ترکستان. (ناظم الاطباء). مصحف تکین. (حاشیۀ برهان چ معین) : چاکران دگران آرزوی بنده کنند نام فرزندان تکسین و تکین و دینار. فرخی (دیوان ص 99). چشم ودل رامن ملامت چون کنم ازعشق خویش بند بر جان من آن پروردۀ تکسین نهاد. امیر معزی (از انجمن آرا). ای بسا باد و بوش تکسینان ترت و مرت از دعای مسکینان. سنایی (ایضاً). سر سزد بر آل تکسین از نکویی یار من وز شرف بر آل یاسین سر امیر اطهر سزد. سوزنی. تا که از یغما و تکسین از برای رزم و بزم بندگان آرند شیطان بند حورالعین صور از برای رزم دشمن وز برای بزم دوست جز بت یغما مخوه جز لعبت تکسین مخر. سوزنی
هست کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). هست کردن و نو بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هست نمودن و در وجود آوردن و پیدا کردن و... اصل آن کون بمعنی بودن است. (غیاث اللغات) (آنندراج). احداث. (اقرب الموارد). ایجاد چیزی که مسبوق به ماده باشد. (از تعریفات جرجانی). آفریدن خدای تعالی موجودات را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کون الاشیاء، ای اوجدها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : اگر تکوین به آلت شد حوالت چه آلت بود در تکوین آلت. نظامی
هست کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). هست کردن و نو بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هست نمودن و در وجود آوردن و پیدا کردن و... اصل آن کون بمعنی بودن است. (غیاث اللغات) (آنندراج). احداث. (اقرب الموارد). ایجاد چیزی که مسبوق به ماده باشد. (از تعریفات جرجانی). آفریدن خدای تعالی موجودات را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کون الاشیاء، ای اوجدها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : اگر تکوین به آلت شد حوالت چه آلت بود در تکوین آلت. نظامی
برگردانیدن بو و مزۀ گوشت را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تغییر بوی گوشت. (از اقرب الموارد) ، مأخوذ از عربی. تخمیر. (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح دواسازی خیساندن دارویی را در شراب و سرکه و الکل و عرق کشمش و جز آن در مدت معین و صاف کردن و در مداوای مرضا بکار بردن. (ناظم الاطباء)
برگردانیدن بو و مزۀ گوشت را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تغییر بوی گوشت. (از اقرب الموارد) ، مأخوذ از عربی. تخمیر. (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح دواسازی خیساندن دارویی را در شراب و سرکه و الکل و عرق کشمش و جز آن در مدت معین و صاف کردن و در مداوای مرضا بکار بردن. (ناظم الاطباء)
مرده را در گور کردن: در فرزۀ نیشابور قرب صدهزار آدمی هلاک شد و کس به تغسیل و تکفین و تدفین ایشان فرانمی رسید و همه را با آن جامه که داشتند در زیر خاک میکردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326)
مرده را در گور کردن: در فرزۀ نیشابور قرب صدهزار آدمی هلاک شد و کس به تغسیل و تکفین و تدفین ایشان فرانمی رسید و همه را با آن جامه که داشتند در زیر خاک میکردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326)