خویشتن را کشمیری جا نمودن. (آنندراج) (بهار عجم) : ای سفله تمام کار و بار تو دغاست اینجا به ادب باش تکشمر بیجاست. نعمت خان عالی (از بهار عجم). رجوع به تکشمیر شود
خویشتن را کشمیری جا نمودن. (آنندراج) (بهار عجم) : ای سفله تمام کار و بار تو دغاست اینجا به ادب باش تکشمر بیجاست. نعمت خان عالی (از بهار عجم). رجوع به تکشمیر شود
خود را مانند مردمان کشمیر نمودن و رویه و طریقه آنها را اخذ کردن. (ناظم الاطباء). مصدر منحوت از کشمیر و ظاهراً تکشمیر به صواب نزدیکتر است تا تکشمر. رجوع به تکشمر شود
خود را مانند مردمان کشمیر نمودن و رویه و طریقه آنها را اخذ کردن. (ناظم الاطباء). مصدر منحوت از کشمیر و ظاهراً تکشمیر به صواب نزدیکتر است تا تکشمر. رجوع به تکشمر شود
مخفف تکمار است و آن تیری باشد بی پیکان و بجای پیکان گرهی از چوب و استخوان دارد. (برهان). مخفف تکمار است. (آنندراج). تکمار. (ناظم الاطباء). تیری معروف که برای مرغانش فرستند. عامه تکه گویندش. (شرفنامۀ منیری). رجوع به تکه و تکمار و تخمار شود
مخفف تکمار است و آن تیری باشد بی پیکان و بجای پیکان گرهی از چوب و استخوان دارد. (برهان). مخفف تکمار است. (آنندراج). تکمار. (ناظم الاطباء). تیری معروف که برای مرغانش فرستند. عامه تکه گویندش. (شرفنامۀ منیری). رجوع به تکه و تکمار و تخمار شود
خرامیدن در رفتن یا به سرعت رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شکرده شدن. (تاج المصادر بیهقی). آماده شدن کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). اراده کردن و مهیا شدن برای کاری. (از اقرب الموارد) : شیر تشمر او (شتربه) را مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). ابوعلی به مرو رفت و بحضرت بخارا کس فرستاد و بحقوق اسلاف و توفر بر شرایط عبودیت و تشمر بر لوازم خدمت و تکاثر به اقارب و موالی خویش توسل ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 110)، بشتاب رفتن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشمیر شود
خرامیدن در رفتن یا به سرعت رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شکرده شدن. (تاج المصادر بیهقی). آماده شدن کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). اراده کردن و مهیا شدن برای کاری. (از اقرب الموارد) : شیر تشمر او (شتربه) را مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). ابوعلی به مرو رفت و بحضرت بخارا کس فرستاد و بحقوق اسلاف و توفر بر شرایط عبودیت و تشمر بر لوازم خدمت و تکاثر به اقارب و موالی خویش توسل ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 110)، بشتاب رفتن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشمیر شود
قریه ای است به طرثیت (ترشیز) و سرو معروف و منسوب به زرتشت بدانجا بوده و آن را کاشمر و گاه کشمیر نیز گفته اند. (یادداشت مؤلف). دهی است از دهستان کنارشهربخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری بردسکن و سر راه مالرو عمومی ریوش. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و 530 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. و آثار تاریخی آن مناره ای است از زمان گشتاسب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). فرهنگ نظام بنقل از ابن فندق در تاریخ بیهق آرد: کاشمر نام قریه ای است از ولایت ترشیز که در خراسان ایران است و آن را کشمر نیز گویند. آورده اند که زردشت دو درخت سرو به طالع سعد نشانده بود یکی را در همین قریه و دیگری را در قریۀ فریومد طوس و عقیدۀ مجوسان آن است که زردشت شاخ سروی از بهشت آورده در این دو قریه کشت. متوکل عباسی در هنگام عمارت جعفریه به سرمن رای که به سامره اشتهار دارد حکمی به طاهر بن عبداﷲ بن طاهر ذوالیمینین که در آن وقت والی خراسان بود نوشت که سرو کشمر را قطع نموده و برگردونه ها نهد و شاخه های آن را در نمد گرفته بر شتران بار کرده به بغداد فرستد. جماعت مجوسان پنجاه هزاردینار می دادند که آن را نبرند. طاهر بن عبداﷲ قبول نکرد. بقول مؤلف تاریخ جهان نمای از عمر آن درخت تا سنۀ اثنی و ثلثین و مأتین یکهزار و چهارصد و پنجاه سال گذشته بود که قطع کردند و دور آن درخت بیست و هفت تازیانه بود و هر تازیانه ارشی و ربع بود و گویندکه در سایۀ آن زیاده از ده هزار گاو و گوسفند و بزقرار می گرفت و جانوران مختلف النوع خارج از حد شمار بر زبر آن درخت آشیانه داشتند. چون آن درخت بیفتاد در آن حدود زمین بلرزید و به کاریزها و بناهای بسیار خلل فاحش راه یافت و اصناف مرغان از حد و حصر بیرون به پریدن آمدند چندانکه هوا پوشیده گشت و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری می کردند و گوسفندان و گاوانی که در سایۀ آن می آرمیدند همه ناله و زاری آغاز نهادند. خرج نقل تنه آن تا بغداد پانصد هزار درم شد و شاخه های آن را نیز هزار و سیصد شتر حمل نمودند و آن درخت چون به یک منزلی جعفریه رسید متوکل را همان شب غلامان پاره پاره کردند. (از تاریخ بیهق) : ترک نزاید چو تو به کاشغر اندر سرو نبالد چو تو به کاشمر اندر. معزی. رجوع به تاریخ بیهق قصۀسرو کشمر فریومد و شاهنامۀ فردوسی (داستان گشتاسپ) و نیز رجوع به سرو کاشمر و کشمر در این لغتنامه شود. فردوسی درباره سر و کشمر گوید: یکی شاخ سروآورید از بهشت (زردشت) به پیش در شهر کشمر بکشت
قریه ای است به طرثیت (ترشیز) و سرو معروف و منسوب به زرتشت بدانجا بوده و آن را کاشمر و گاه کشمیر نیز گفته اند. (یادداشت مؤلف). دهی است از دهستان کنارشهربخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری بردسکن و سر راه مالرو عمومی ریوش. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و 530 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. و آثار تاریخی آن مناره ای است از زمان گشتاسب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). فرهنگ نظام بنقل از ابن فندق در تاریخ بیهق آرد: کاشمر نام قریه ای است از ولایت ترشیز که در خراسان ایران است و آن را کشمر نیز گویند. آورده اند که زردشت دو درخت سرو به طالع سعد نشانده بود یکی را در همین قریه و دیگری را در قریۀ فریومد طوس و عقیدۀ مجوسان آن است که زردشت شاخ سروی از بهشت آورده در این دو قریه کشت. متوکل عباسی در هنگام عمارت جعفریه به سرمن رای که به سامره اشتهار دارد حکمی به طاهر بن عبداﷲ بن طاهر ذوالیمینین که در آن وقت والی خراسان بود نوشت که سرو کشمر را قطع نموده و برگردونه ها نهد و شاخه های آن را در نمد گرفته بر شتران بار کرده به بغداد فرستد. جماعت مجوسان پنجاه هزاردینار می دادند که آن را نبرند. طاهر بن عبداﷲ قبول نکرد. بقول مؤلف تاریخ جهان نمای از عمر آن درخت تا سنۀ اثنی و ثلثین و مأتین یکهزار و چهارصد و پنجاه سال گذشته بود که قطع کردند و دور آن درخت بیست و هفت تازیانه بود و هر تازیانه ارشی و ربع بود و گویندکه در سایۀ آن زیاده از ده هزار گاو و گوسفند و بزقرار می گرفت و جانوران مختلف النوع خارج از حد شمار بر زبر آن درخت آشیانه داشتند. چون آن درخت بیفتاد در آن حدود زمین بلرزید و به کاریزها و بناهای بسیار خلل فاحش راه یافت و اصناف مرغان از حد و حصر بیرون به پریدن آمدند چندانکه هوا پوشیده گشت و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری می کردند و گوسفندان و گاوانی که در سایۀ آن می آرمیدند همه ناله و زاری آغاز نهادند. خرج نقل تنه آن تا بغداد پانصد هزار درم شد و شاخه های آن را نیز هزار و سیصد شتر حمل نمودند و آن درخت چون به یک منزلی جعفریه رسید متوکل را همان شب غلامان پاره پاره کردند. (از تاریخ بیهق) : ترک نزاید چو تو به کاشغر اندر سرو نبالد چو تو به کاشمر اندر. معزی. رجوع به تاریخ بیهق قصۀسرو کشمر فریومد و شاهنامۀ فردوسی (داستان گشتاسپ) و نیز رجوع به سرو کاشمر و کشمر در این لغتنامه شود. فردوسی درباره سر و کشمر گوید: یکی شاخ سروآورید از بهشت (زردشت) به پیش در شهر کشمر بکشت