جدول جو
جدول جو

معنی تکرم - جستجوی لغت در جدول جو

تکرم
به تکلف کرم کردن، اظهار کرم کردن
تصویری از تکرم
تصویر تکرم
فرهنگ فارسی عمید
تکرم
(تَ وُ)
دور شدن از لوم و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزرگی نمودن. (تاج المصادر بیهقی). بخشیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). به تکلف کرم نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و از روی تبرع و تکرم حلقه وار پیرامن حال مسلمانان درآمده. (تاریخ قم ص 9)
لغت نامه دهخدا
تکرم
(تَ رَ)
دهی از دهستان شفت است که در بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تکرم
بزرگی نمودن
تصویری از تکرم
تصویر تکرم
فرهنگ لغت هوشیار
تکرم
((تَ کَ رُّ))
اظهار کرم کردن، کرم کردن به تکلیف، جوانمردی نمودن، اظهار کرم، جمع تکرمات
تصویری از تکرم
تصویر تکرم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکتم
تصویر تکتم
(دخترانه)
نام چاه زم زم، نام مادر امام رضا (ع)، اصرار در کتمان، پنهان کاری زیادی، بیشتر در امور مربوط به بانوان به کار برده می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
(دخترانه)
بزرگوار، گرامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گفتن، به سخن آمدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ وُ)
تشنج. (تاج العروس) (ذیل اقرب الموارد). در شواهد زیر از ترجمه محاسن اصفهان این کلمه بی آنکه در متن عربی آن آمده باشد بمعنی مغازله. ملاعبه. نوازشهای عاشقانه، بکار رفته است: او را (شیرین را) مخفی به اصفهان آورد و بکرات، (پرویز) بنا شناخت بر سبیل امتحان با او تکرمش ساخت و عشق باخت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 67). همینکه مرد با او تکرمش و تجمش آغازکرد زن برفور گفت... (ترجمه محاسن اصفهان ص 112)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَرْ رِ)
به تکلف کرم نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که به تکلف سخاوت و جوانمردی میکند. (ناظم الاطباء) ، آن که از لؤم و جز آن دور باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سزاوار ستایش و مکرم. (ناظم الاطباء). رجوع به تکرم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکرو
تصویر تکرو
خودسر، تک رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکریم
تصویر تکریم
گرامی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکری
تصویر تکری
روی در هم کشیدن روی ترش کردن، ناخوشداشت، دست کم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورم
تصویر تورم
آماسیدن، ورم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکرع
تصویر تکرع
پایچه شویی پاد یابگی (پادیابه وضو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکرر
تصویر تکرر
مکرر شدن، دو دله شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکتم
تصویر تکتم
نام چاه زمزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارم
تصویر تارم
خانه چوبی، سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرم
تصویر تبرم
ملول گردیدن، مانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجرم
تصویر تجرم
تمام شدن سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکمر
تصویر تکمر
تیر بی پیکان که بجای پیکان گرهی از چوب یا استخوان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکثم
تصویر تکثم
پنهانیدن، سرگشتگی، درنگیدن، دوتاشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضرم
تصویر تضرم
شعله ور شدن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصرم
تصویر تصرم
چابکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشرم
تصویر تشرم
شکافتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرم
تصویر تحرم
حرمت جستن به صحبت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
گرامی تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیرم
تصویر تیرم
بانوی بزرگ خاتون ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکرمه
تصویر تکرمه
گرامی کردن، بالش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرم
تصویر تخرم
از ریشه پارسی خرمی گشتن پیروی از خرمدینان، شکافتن درز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارم
تصویر تارم
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
بخشنده تر، گرامی تر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکریم
تصویر تکریم
بزرگ داشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکلم
تصویر تکلم
سخن گویی
فرهنگ واژه فارسی سره