- تکانه
- شوک، ضربه
معنی تکانه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیرکی هشیاری، پیش بینی درست
جوان خوش صورتشاهد تر و تازه و صاحب جمال، تصنیفی که سه گوشه داشته باشد، هر یک بطرزی: یکی بیتی و دیگری مدح و سوم تلا و تلالا، دو بیتی، سرود نغمه. جوان خوش صورت و شاهد و تر و تازه و صاحب جمال، نغمه، تر و تازه، دو بیتی
حرکت داده جنبانده
سرود، نغمه، در علوم ادبی دوبیتی، برای مثال هر نسفته دری دری می سفت / هر غزاله ترانه ای می گفت (نظامی۴ - ۶۲۷) ، تر و تازه، معشوق جوان، جوان خوش صورت
زویج، نوعی خوراک که از تکه های رودۀ گاو یا گوسفند پر شده از پیه و گوشت تهیه می شود، زونج، زنّاج، زیچک، برای مثال چو خر بی خرد زآنی اکنون که آنگه / به مزد دبستان خریدی لکانه (ناصرخسرو - ۴۱)
آلت تناسل مرد
آلت تناسل مرد
نکانه: چو خربی خبرزانی اکنون که آنگه بمزد دبستان خریدی لکانه. (ناصر خسرو. 381)، آلت تناسل مرد قضیب: گر زانکه لکانه است (لکانه ت لغ) آرزویت اینک بمیان ران من لکانه. (طیان لفااف. 432)
مکانت در فارسی: جای جایگاه، خهر گاه
((تَ نِ))
فرهنگ فارسی معین
تصنیف، قطعه ای کوتاه برای خوانده شدن همراه با سازهای موسیقی، دوبیتی، تر و تازه، زیباروی
جنبش و حرکت
تاری که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند مقابل پود
تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تاه، تان، تاره
(کشتی رانی) چوبی است که بر سر سکان گذارند و بوسیله آن سکان را حرکت دهند (سواحل خلیج فارس) (اصطحات کشتی)
حرکت، جنبش، لرز
تکان خوردن: جنبیدن، لرزیدن
تکان دادن: حرکت دادن، جنباندن
تکان خوردن: جنبیدن، لرزیدن
تکان دادن: حرکت دادن، جنباندن
خاکی شدن خاکی بودن فروتنی بسیار