جدول جو
جدول جو

معنی تکارس - جستجوی لغت در جدول جو

تکارس
(تَ)
تراکم و بهم چسبیدن بنا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ کِ)
همدیگر دشمنانگی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). با همدیگر دشمنانه رفتار نمودن. (ناظم الاطباء). با یکدیگر عداوت و خصومت ورزیدن. (از متن اللغه). با یکدیگر عداوت کردن قوم. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام دهاتی در سه راه اسکندر بین شوش و همدان بروایت دیودور. (از ایران باستان ج 2 ص 1901)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
یکی از خواجه سرایان خشایارشا که بر اثر توطئه علیه شاه بدار آویخته شد:... مقارن این احوال مردخا، کنکاشی را که دو نفر از خواجه سرایان، بغتان و تارس نام بر ضد شاه ترتیب داده بودند، کشف کرده قضیه را توسط استر به اطلاع شاه رساندند و شاه آن دو نفر را بدار آویخت. (ایران باستان ج 1 ص 199). رجوع به همان کتاب ص 901 و رجوع به ’تارش’ شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مرد باسپر. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام قومی است: علی علیه السلام گفت چرا چندین خلق را نوبت همی بایدداشتن، آنجا پیغمبر علیه السلام گفت از جهت آن را که بدان ناحیه کسهااند بسیار مر آن قوم را که تارس و تاقیل خوانند و با این جابلق و جابلس بتعصب است. (ترجمه تفسیر طبری بلعمی)... پس جبرئیل علیه السلام مرا سوی تارس و تاقیل و یأجوج و مأجوج برد، ایشان کافر شدند و اسلام نپذیرفتند. (ترجمه تفسیر طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
طرسوس، یکی از شهرهای باستانی آسیای صغیر که امروز ’تارسوس’ یا ’ترسوس’ نامیده میشود و آن در اناطولی (ایالت ادنه) واقع است، این شهر باستانی مرکز یا کرسی ’کیلیکیه’ بود و پس از تسلط سلوکیان این ناحیه راانطاکیه نامیدند، احتمال میدهند که این شهر بوسیلۀ ’ساردناپال’ پادشاه آشوربنا شده باشد، آنگاه بوسیلۀ ’آرژین ها’ اشغال گردید، این شهر از آن زمان وضعآرام و خوشی داشت تا آنگاه که بدست کوروش کوچک افتاد و غارت گردید، سپس اسکندر کبیر بر آن استیلا یافت، پس از مرگ اسکندر این شهر بدست سلوکیان افتاد ... : این شهر از جهت مکاتب فلسفی با اسکندریه و آتن رقابت می کرد ... کوروش (کوچک) سعی کرد که داخل کیلیکیه گردد، این راه بقدری تنگ است که فقط یک ارابه از آن می گذرد و برای قشونی که در مقابل خود اندک مقاومتی بیند، بسیار سخت و غیرقابل عبور است، می گفتند که ’سی ین نه زیس’ پادشاه کیلیکیه در این معبر برای دفاع کیلیکیه حاضر شده و کوروش بر اثر این خبر یک روز در جلگه بماند ... توضیح آنکه کوروش ببهانۀ اینکه میخواهد ملکه را با مستحفظین بکرسی کیلیکیه برساند ’منن’ را مأمورکرد که از بیراهه به کیلیکیه برود و سردار یونانی بی مانع به ’کرسی کیلیکیه’ رسیده راه کوروش را به این مملکت گشود، بر اثر این کار، کوروش از کوهستان سرازیر شده پس از طی 25 فرسخ به تارس رسید، پادشاه کیلیکیه در این شهر که رودی از میان آن می گذرد قصری داشت ولی او و مردم تارس، به استثنای آنهایی که میهمانخانه دار بودند فرار کرده بجاهای محکم کوهستانی رفته بودند، چون یکصد نفر از قشون ’منن’ در موقع عبور از کوهها بدست اهالی کیلیکیه کشته شده بودند سپاهیان این سردار برای کشیدن انتقام، شهر تارس و قصر پادشاه را غارت کردند ... کوروش از تارس در دو روز راه پیموده به رود ’پساروس’ رسید و بعد پنج فرسنگ دیگر راه رفته از رود ’پیراموس’ گذشت، عرض این رود یک استاد (185 متر) بود، از این رود پانزده فرسنگ راه را در دو روز پیموده به ایسوس آخرین شهر کیلیکیه درآمد (ایسوس در کنار خلیج اسکندرون که بدریای مغرب اتصال دارد واقع بود)، (ایران باستان ج 2 صص 1001-1005) ... وقتی که اسکندر از معبر مزبور یعنی دربند، یا چنانکه یونانی ها گویند دروازۀ کیلیکیه گذشت از طالع خود بی اندازه مشعوف گردید ... اسکندر راه کوروش کوچک را پیمود ... بدین ترتیب اسکندر از بندر مزبور گذشته وارد شهر تارس که کرسی کیلیکیه بود گردید، ایرانیها این شهر را تازه آتش زده رفته بودند ولی اسکندر ’پارمن ین’ را فرستاده بود که از حریق شهر ممانعت کند و خودش هم بزودی پس از آن دررسید و از حریق جلوگیری کرد، (ایران باستان ج 2 ص 1287) ... پس از آن اسکندر از تارس بیرون رفت و یک روز طی مسافت کرده به آن خیالن رسید، گویند این شهر را سارداناپال پادشاه آسور ساخته، دیوار و پی ها می نماید که این شهر محکم و بزرگ بوده در این جا مقبرۀ سارداناپال هنوز نمایان است و مجسمۀ شخصی روی بنا مشاهده می شود که دو دست خود را بهم می زند، در این جا کتیبه ایست به زبان آسوری، که گویند شعر است و مفادش چنین است: ’سارداناپال پسر آناسین داراکس شهر آن خیالن و تارس را دریک روز بنا کرد، ای رهگذرها بخورید، بیاشامید و عیش کنید، باقی همه خودنمایی است و بس ناپایدار’، (ایران باستان ج 2 ص 1291)، سلوکیان نه فقط در جاهایی که شهر یونانی نداشت شهرهایی بنا می کردند بلکه در آسیای صغیر هم که مهاجرین یونانی زیاد داشت باز مهاجرین مینشاندند، بنابراین شهرهایی موسوم به سلوکیه و انطاکیه در قسمت آسیای صغیر خیلی زیاد است، مثلاً سلوکیه کیلیکیه، ... ببعض شهرهای سابق هم اسم دیگر دادند مثلاً ’ادنه’ و ’تارس’ را انطاکیه نامیدند، (تاریخ ایران باستان ج 3 صص 2115-2116)، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 206 و 2456 ’تارسوس’ و معجم البلدان ج 6 صص 38- 41ذیل کلمه ’طرسوس’ و نزهه القلوب چ اروپا ج 3 ص 250 و 269 و قاموس کتاب مقدس ص 580 و منتهی الارب و آنندراج (ذیل: طرسوس) و تاریخ سیستان ص 355، 356، 359 و فهرست مجمل التواریخ و القصص و عقد الفرید ج 7 ص 284 و به ’طرسوس’ و ’تارسوس’ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دو و دویدگی، اسب تندرو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی از دهستان اشکور است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 248 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هََرِ)
غوکان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَشْ شُ)
با هم جنگ و پیکار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تضارب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ناهموار آمدن بنا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با یکدیگرخصومت ورزیدن و جنگ کردن قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
با هم درس خواندن. (زوزنی). با هم درس خواندن کتاب: تدارسوه حتی حفظوه . تدارس الکتاب و ادّارسه ، ای درسه و فی الحدیث: ’تدارسوا القرآن’، ای اقرأوه و تعهدوه لئلاتنسوه . (اقرب الموارد) ، سبق گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تو بر تو شدن گوشت، بسیار برهم نشستن گیاه و علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تکاوس النبت التف. (المعرب جوالیقی ص 288)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دور شدن از لوم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). تنزه از چیزی. (از اقرب الموارد). دور شدن از لوم و عیب و زشتی و بدی و ناپسندی. (ناظم الاطباء) ، کرم نمودن بی کرم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ یَ)
ناخواست و ناپسند داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ثَتْ تُ)
به کرایه گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
قسمی از سماروغ و قارچ که در جای نمناک و متعفن مانند زیر خمرۀ شراب و جایی که پهن و سرگین ریخته باشند روید. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان). گیاهی است که آنرا به تازی کما خوانند. (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از فرهنگ سروری). سماروغ. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به سماروغ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ اکراس. جج کرس. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ اکراس. (منتهی الارب). رجوع به اکراس و کرس شود.
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
شهری به بین النهرین بر ساحل خابور و این همان حران امروزی است و اشکانیان در 53 قبل از میلاد در این جا کراسوس را شکست دادند
لغت نامه دهخدا
تصویری از تارس
تصویر تارس
مرد با سپر سپر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمارس
تصویر تمارس
با هم جنگ و پیکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاری
تصویر تکاری
به سلاک گرفتن (سلاک کرایه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضارس
تصویر تضارس
دشمنی و جنگ کردن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکارس
تصویر اکارس
سماروغ غارچ سماروغ قارچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارس
تصویر تارس
((رِ))
مرد با سپر، سپردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکارس
تصویر اکارس
سماروغ، غارچ
فرهنگ واژه فارسی سره
گیاهی با ساقه ی بند بند و برگ سوزنی، دم اسبی
فرهنگ گویش مازندرانی