- تکاتک
لبالب، پر، درست به اندازه
معنی تکاتک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(تَ وُ)
لغت نامه دهخدا
بیکدیگر نامه نوشتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بهای بنده بر وی بریده کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
(تَ)
لغت نامه دهخدا
خستۀ انگور. (ناظم الاطباء) ، بترکی رومی تاک انگور باشد و نهال سایر اشجار را نامند. (سنگلاخ چ لندن ص 157)
(تَ ثَبْ بُ)
لغت نامه دهخدا
پنهان کردن حدیثی را بین خود. (از اقرب الموارد) : تکاتموا الامر، پنهان کردند آن کار را بعضی از بعضی. (ناظم الاطباء)
(تَ)
لغت نامه دهخدا
پیاپی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) تتابع. (اقرب الموارد) ، با یکدیگر پس روی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
(تُ تُ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بلدۀ کجور که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر و 15 هزارگزی باختر المده و 27 هزارگزی خاور نوشهر و بر کنار شوسۀ نوشهر به المده قرار دارد. دشتی معتدل و مرطوب است و 156 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کلرود و محصول آنجا برنج و شغل مردم زراعت وتهیۀ زغال است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(تَ)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر واقع در 7 هزارگزی جنوب سرباز 6 هزارگزی خاور راه مالرو سرباز به بارور با 20 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
به تفکیک، جداجدا، فردفرد، یکی یکی
متضاد: جمع
متضاد: جمع
روستایی در بلده ی کجور
از اصوات، نوعی نان که با آرد برنج و مغز گردو تهیه شود، یکی
کتک، چماق