- تویل
- بالای پیشانی
معنی تویل - جستجوی لغت در جدول جو
- تویل
- ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، تارک، فرق سر،
برای مثال پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی - ۵۱۰)
- تویل ((تَ))
- کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، فرق سر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دالان، دالانه
امید
انگارش، پندار، پنداشت
بهره برداری
دراز
مکر و حیله را گویند
خشک گیاه خشک
جنبش
ترکی برشداد بخشی از داراک که از خود می برند و به کسی می بخشند آزاتی واگذاری درآمد و هزینه ناحیه معینی است از طرف پادشاه و دولت باشخاص براثرابراز لیاقت یا بازی مواجب و حقوق سالیانه (ایلخانان تاقاجاریه) اقطاع
هاریز
گواه، پابندان، آهنگ (قصد)، بر گردانیدگی
برگردانیدن، تغییر و تبدیل
چرباندن چرب کردن با روغن، آبدادن پیش از رسیدن به زن، چکاندن
خیال بستن، در خیال آوردن
دراز کردن درازاندن، مولش دادن، دراز گفتن دراز گویی، دراز سرایی، دراز نویسی، دراز کردن طول دادن طولانی کردن، دراز گفتن، دراز گویی، جمع تطویلات. یا تطویل بلاطائل. دراز گویی بیهوده
کم شدن شیر
زدو دیدن، پراکنیدن
بیاراستن
مانستن
فروخواندن
فربهیدن، دراز جوانی، سست رایی
خرامیدن، خمیدن، نازیدن
اعتماد و تکیه کردن
گردن
تبختر در رفتار
دارا کردن توانگری کردن، به توان رساندن مال کردن بقوه دور سانیدن عددی را درنفس خودضرب کردن،جمع تمویلات
پایدار بودن، تلو تلو خوردن
پارسی تازی گشته توبال دیگ افزار
عطا دادن
در رفتن، دور شدن، باریک بینی مغز نگری تگیدن
رسانایی کروایاندن کلوایاندن