ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، تارک، فرق سر، برای مثال پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی - ۵۱۰)
ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، تارک، فرق سر، برای مِثال پشت کوژ و سر تَویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی - ۵۱۰)
پیش پیشانی بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 314). پیش پیشانی گاه از بالا سوی میان سر بود و چکاد نیز همین باشد و به تازی چون آنجا موی نروید اصلع خوانندش... (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 122). پیشانی بود. (فرهنگ جهانگیری). پیشانی و بعضی به معنی تارک سر گفته اند. (فرهنگ رشیدی). کسی را گویند که بر بالای پیشانی او مو نباشد و او را به عربی اصلع خوانند و به ضم اول بالای پیشانی و فرق سر و تارک سر راگویند... (برهان). پیشانی از افراز سر. (شرفنامۀ منیری). از بالای پیشانی آنجا که موی برنیاید و اصلع بود. (اوبهی). کسی را گویند که بر بالای پیشانی او موی نباشد، و پیشانی و تارک سر را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) : اصلع، یعنی کسی که بر بالای پیشانی وی موی نباشد. بالای پیشانی و فرق سر و تارک سر. (ناظم الاطباء). در نسخ مختلف لغتنامۀ اسدی معانی ذیل برای این صورت (تویل) آمده است. پیش پیشانی، پیش پیشانی سوی چکاد، پیش پیشانی گاه از بالا سوی میان سر و چکاد نیز همین باشد و به تازی چون آنجا موی نروید اصلع خوانندش. پیشانی باشد از افراز سر چون چکاد و بیت (غواص) را شاهد می آورند... این کلمه را برهان، گذشته از معنی فوق به معنی اصلع آورده است در این بیت انسب است و ممکن است اصل ’سرکل’ بوده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پشت خوهل و سرتویل و روی بر کردار نیل ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره. غواص (یادداشت ایضاً). اختران بر زمین نهند از بیم از پی بندگی شاه تویل. شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری). صرفنظر از تصحیفی که ممکن است در این کلمه روی داده باشد از قرینه ای که در بیت غواص موجود است (هجو) معنی اصلع و کل مناسبتر بنظر می رسد
پیش پیشانی بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 314). پیش پیشانی گاه از بالا سوی میان سر بود و چکاد نیز همین باشد و به تازی چون آنجا موی نروید اصلع خوانندش... (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 122). پیشانی بود. (فرهنگ جهانگیری). پیشانی و بعضی به معنی تارک سر گفته اند. (فرهنگ رشیدی). کسی را گویند که بر بالای پیشانی او مو نباشد و او را به عربی اصلع خوانند و به ضم اول بالای پیشانی و فرق سر و تارک سر راگویند... (برهان). پیشانی از افراز سر. (شرفنامۀ منیری). از بالای پیشانی آنجا که موی برنیاید و اصلع بود. (اوبهی). کسی را گویند که بر بالای پیشانی او موی نباشد، و پیشانی و تارک سر را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) : اصلع، یعنی کسی که بر بالای پیشانی وی موی نباشد. بالای پیشانی و فرق سر و تارک سر. (ناظم الاطباء). در نسخ مختلف لغتنامۀ اسدی معانی ذیل برای این صورت (تویل) آمده است. پیش پیشانی، پیش پیشانی سوی چکاد، پیش پیشانی گاه از بالا سوی میان سر و چکاد نیز همین باشد و به تازی چون آنجا موی نروید اصلع خوانندش. پیشانی باشد از افراز سر چون چکاد و بیت (غواص) را شاهد می آورند... این کلمه را برهان، گذشته از معنی فوق به معنی اصلع آورده است در این بیت انسب است و ممکن است اصل ’سرکل’ بوده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پشت خوهل و سرتویل و روی بر کردار نیل ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره. غواص (یادداشت ایضاً). اختران بر زمین نهند از بیم از پی بندگی شاه تویل. شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری). صرفنظر از تصحیفی که ممکن است در این کلمه روی داده باشد از قرینه ای که در بیت غواص موجود است (هجو) معنی اصلع و کل مناسبتر بنظر می رسد
بازگشت کردن از چیزی آغاز یابی ناب یابی کاوش و پژوهش برای رسیدن به آغاز یا ناب نهاده یا اندیشه ای، سفر نگیدن (سفرنگ تفسیر) باز گردانیدن بازگشت دادن، تفسیر کردن بیان کردن، شرح و بیان کلمه یا کلام بطوری که غیر از ظاهر آن باشد تعبیر، جمع تاویلات
بازگشت کردن از چیزی آغاز یابی ناب یابی کاوش و پژوهش برای رسیدن به آغاز یا ناب نهاده یا اندیشه ای، سفر نگیدن (سفرنگ تفسیر) باز گردانیدن بازگشت دادن، تفسیر کردن بیان کردن، شرح و بیان کلمه یا کلام بطوری که غیر از ظاهر آن باشد تعبیر، جمع تاویلات