جدول جو
جدول جو

معنی توکیس - جستجوی لغت در جدول جو

توکیس(تِ رَ)
کم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زجر و سرزنش نمودن و بیم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توبیخ کردن. (از اقرب الموارد). نکوهش. توبیخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
توکیس
بیم دادن، شکنجه دادن، سرزنش کردن
تصویری از توکیس
تصویر توکیس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توکیل
تصویر توکیل
وکیل گرفتن، کسی را از طرف خود وکیل ساختن و کاری را به عهدۀ او گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توکید
تصویر توکید
محکم کردن، استوار کردن عهد یا کلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنکیس
تصویر تنکیس
واژگون کردن، سرنگون ساختن، سرازیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
پنهان گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رویانیدن زمین گیاه را چنانکه بپوشد روی آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چرانیدن ستوردر گیاه نخست برآمده. (از اقرب الموارد). رجوع به تودس شود، تمام نکردن سخن را: ودس الیه بکلمه، طرحها. (از اقرب الموارد). رجوع به ودس شود
لغت نامه دهخدا
(تُ یُ)
پایتخت کشور ژاپن که در قدیم آن را یدو می نامیدند. این شهر بر کنار خلیجی در اقیانوس آرام قرار دارد و از این روی بندر و یکی از مراکز تجارت ژاپن و از شهرهای صنعتی مهم است و 5835000 تن سکنه دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و ژاپن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَبُ)
پر کردن مشک را. و فی الحدیث کان الزبیر یوکی بین الصفا و المروه، ای یملأ ما بینهما سعیاً کما یوکی السقاء بعد المل. و یروی بالتخفیف و معناه أنه کان یسکت و لایتکلم کاءنه یوکی فمه و منه قول اعرابی لرجل سمعه یتکلم اوک حلقک، ای اسکت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَطْ طُ)
به ورس رنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و آن (ورس) نباتی باشد که به زعفران ماند. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به ورس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بر روی افکندن. (زوزنی). برگردانیدن و نگونسارکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قلعه ای در مرزهای بلاد روم است که سیف الدوله در آنجا غزا کرد، ابوالعباس صفری گوید:
فما عصمت تاکیس طالب عصمه
و لاطمرت مطموه شخص هارب،
(معجم البلدان چ بیروت ج 2 جزء 5 ص 7)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ یَ)
استوارکردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). استوار کردن... عهد... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و اوفوا بعهداﷲ اذا عاهدتم و لاتنقضوا الایمان بعد توکیدها.... (قرآن 16 / 91) ، استوار کردن گره و... زین و پالان بر پشت اسب و شتر و جز آن. یقال: وکدته توکیداً و اکدته تأکیداً و التوکیدافصح من التأکید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پالان بر پشت ستور کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ وِ ءَ)
پر کردن شکم و مشک. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، مهمانی بنا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مهمانی بنای نو دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَهْ)
پشماکند نهادن بر ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ)
نقطه نقطه رنگ پختگی در خرما پدید آمدن. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نکته های سیاه برآوردن غورۀ خرما و رنگ پختگی پدید آمدن در وی، پر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ)
نقطه نقطه رنگ پختگی در خرما پدید آمدن. (تاج المصادر بیهقی). رنگ رسیدگی در خرماپدید آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به توکیت شود، خرما چیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
خداوند شتران گرگین شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نگونسار کردن. (زوزنی). نگونسار گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سرنگون گردیدن. (آنندراج) :... و نفرین مظلومان سبب تشویق حال و تهییج اسباب خذلان و تنکیس رایت دولت او مؤثر آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270). لشکر به تخریب دیار و تعذیب کفار و تنکیس اصنام و... دست برگشاد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 321) ، نپیوستن اسب به اسبان دیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زیرکی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). به تکلف زیرکی نمودن و ظرافت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کیاست شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَهَْ هَُ)
وکیل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). وکیل گردانیدن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گماشتن دیگری را بجای خود که از جانب او در آنچه مالک آن است تصرف کند. (از تعریفات جرجانی) ، کاری با کسی (به کسی) گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). گذاشتن کار را به کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کسی را بر چیزی گماشتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برگماشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، نظارت. تحت نظر قرار دادن شخص یا مال را. مرحوم دهخدا در یادداشتی آرد: توکیل اموال کسی، امری است مقدمۀ مصادره و آن، گماشتن کسانی باشد بر اموال کسی تا سپس اموال او را مصادره کنند. رجوع به ابن خلکان چ تهران ص 36 س 14 شود: سرهنگان پادشاه به سوابق فضل او معترف بودند و به شکر آن مرتهن لاجرم در مدت توکیل او رفق و ملاطفت کردند. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکیس
تصویر تکیس
اظهار زیرکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکیب
تصویر توکیب
خرما چینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکید
تصویر توکید
استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکیل
تصویر توکیل
وکیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنکیس
تصویر تنکیس
واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکویس
تصویر تکویس
نگونسار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکید
تصویر توکید
((تُ))
استوار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توکیل
تصویر توکیل
((تُ))
کسی را وکیل خود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنکیس
تصویر تنکیس
((تَ))
واژگون کردن، سرازیر ساختن
فرهنگ فارسی معین
مبارزه دو گوسفند، حالت مبارزه بین دو گوسفندی که سرشان را
فرهنگ گویش مازندرانی