جدول جو
جدول جو

معنی توکنه - جستجوی لغت در جدول جو

توکنه
چکه کردن آب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ)
به زبان فلامان ها دورنیک، شهری است در بلژیک که 33200 تن سکنه دارد. محصول این شهر آهک و سیمان و کود و مبل است. در این شهر کار خانه پارچه بافی و کلیسائی بزرگ قدیمی که متعلق به قرنهای یازده و پانزدهم میلادی است با پنج برج که با روش معماری روم ساخته شده است وجود دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ / تُ وَ کَ / کِ)
به معنی تونک است که گنجینه و مخزن باشد.... (برهان) (آنندراج). به معنی تونک است. (فرهنگ جهانگیری). گنجینه. (شرفنامۀ منیری). گنجینه و مخزن و انبار، شب و لیل. (ناظم الاطباء). رجوع به تونگه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَبُ)
پر کردن مشک را. و فی الحدیث کان الزبیر یوکی بین الصفا و المروه، ای یملأ ما بینهما سعیاً کما یوکی السقاء بعد المل. و یروی بالتخفیف و معناه أنه کان یسکت و لایتکلم کاءنه یوکی فمه و منه قول اعرابی لرجل سمعه یتکلم اوک حلقک، ای اسکت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
دهی از دهستان گلیجان است که در شهرستان شهسوار واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَکْ کِ نَ)
خارۀ خرما که رنگ پخته درآورده بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ کِ نَ)
مؤنث موکن. (منتهی الارب). آشیانۀ مرغ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ)
منقاش. منتاخ. (یادداشت مؤلف). آلتی که بدان موی ابرو و صورت زنان برکنند. موچین
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ / وُ نَ / وُ کُ نَ)
آشیانۀ مرغ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). آشیانۀمرغ و پرنده در کوه یا دیوار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
چلۀ جولاهگان باشد و آن تاری است که از پهنای کار جولاهگان زیاد آید. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریشه و طراز. (ناظم الاطباء) ، تونک. رجوع به تونک و تونق شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ)
دهی از دهستان سلگی است که در شهرستان نهاوند واقع است و 580 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ)
تمکن. (تاج المصادر بیهقی). جای گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ)
طشتک چوبی. در بصره نوعی کشتی. (از دزی ج 1 ص 149)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وکنه
تصویر وکنه
وکنه در فارسی آشیانه نشیم آشیانه مرغ جمع وکنات وکن
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی سرپهن که ویژه ی کوبیدن است
فرهنگ گویش مازندرانی
شورت
فرهنگ گویش مازندرانی
تارهای رها شده ی عنکبوت که در فضا پراکنده شود، بادی که در منطقه ی گدوک از شمال به سمت جنوب وزد، توده ابر سیاه، شعله ی آتش، حرارت طاقت فرسا، تندر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
پتکی چوبی که جهت خروج چرک از تار و پود نمد و لحاف و گلیم
فرهنگ گویش مازندرانی
کوبش، کوبیدن و خرمن کردن برخی محصولات درشت دانه تراز گندم
فرهنگ گویش مازندرانی
قطره یا چکه ای که از سقف خانه می ریزد
فرهنگ گویش مازندرانی
ستون، تکیه گاه
فرهنگ گویش مازندرانی