توسکا، درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسه
توسکا، درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسِه
به لغت زند و پازند گاو را گویند که به عربی بقر خوانند، (برهان) (آنندراج)، به لغت زند و پازند گاو نر و گاو ماده، (ناظم الاطباء)، هزوارش ثورا یا ثوره، پهلوی گاو، (حاشیۀ برهان چ معین)
به لغت زند و پازند گاو را گویند که به عربی بقر خوانند، (برهان) (آنندراج)، به لغت زند و پازند گاو نر و گاو ماده، (ناظم الاطباء)، هزوارش ثورا یا ثوره، پهلوی گاو، (حاشیۀ برهان چ معین)
منسوب به توپ، بمعنی بسته و بهم پیچیده، - ریش توپی، ریش انبوه، ، چوب مدورگونه که راه آب حوض یا زیرآب حمام و جز آن، بدان استوار کنند، گلوله مانندی ازچوب تراشیده برای سد راه آب، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، یک قسمت از احشاء گوسفند که چون گلوله ایست، جزوی از شکنبۀ نشخواریان، قطنه، ذات الاطباق، قبه، هزارخانه، (یادداشت ایضاً)، رجوع به معده شود
منسوب به توپ، بمعنی بسته و بهم پیچیده، - ریش توپی، ریش انبوه، ، چوب مدورگونه که راه آب حوض یا زیرآب حمام و جز آن، بدان استوار کنند، گلوله مانندی ازچوب تراشیده برای سد راه آب، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، یک قسمت از احشاء گوسفند که چون گلوله ایست، جزوی از شکنبۀ نشخواریان، قطنه، ذات الاطباق، قبه، هزارخانه، (یادداشت ایضاً)، رجوع به معده شود
ریزۀ زر و سیم و مس و امثال آن باشد و آنرا براده نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی)، همان توبال به بای موحده است، (برهان) (آنندراج)، ریزه های زر و سیم و آهن و مس، توبال، (ناظم الاطباء)، اما در قاموس بالضم و بای تازی، ریزۀ مس و آهن که در وقت کوفتن جدا شود و بنابراین عربی خواهد بود یا معرب کرده اند، (فرهنگ رشیدی)
ریزۀ زر و سیم و مس و امثال آن باشد و آنرا براده نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی)، همان توبال به بای موحده است، (برهان) (آنندراج)، ریزه های زر و سیم و آهن و مس، توبال، (ناظم الاطباء)، اما در قاموس بالضم و بای تازی، ریزۀ مس و آهن که در وقت کوفتن جدا شود و بنابراین عربی خواهد بود یا معرب کرده اند، (فرهنگ رشیدی)