- تولی
- دوستی مهر ورزی، جانشین کردن، امید بستن
معنی تولی - جستجوی لغت در جدول جو
- تولی
- تولا، دوستی، مقابل تبرا، در فقه دوستی با دوستان علی بن ابی طالب و فرزندانش
- تولی
- پشت کردن، برگشتن، برگشت
- تولی ((تَ وَ لّ))
- دوستی کردن، ولی قرار دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراوری، فرآوری، زاستن، زایوری، ساخته، فراورده
سرپرستی خاوند گاری هم آوای تفعیل شیفته گرداندن، جدا کردن مادر از فرزند
پرورش کردن، زائیده گردانیدن، پدید آوردن چیزی از چیزی، پروردن
سرپرستی و رسیدگی امری را بعهده کسی سپردن، والی گردانیدن
عهده داری امور املاک موقوفه، عهده دار شدن، سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن
چیزی را از چیز دیگر به وجود آوردن، زایاندن، در علم اقتصاد حاصل کردن چیزی از طریق زراعت یا صناعت، در علم اقتصاد مقدار کالای تهیه شده
Production
производство
Produktion
виробництво
produkcja
produção
produzione
producción
production
productie
การผลิต
produksi
إنتاجٌ
उत्पादन
יִצוּר
uzalishaji
উৎপাদন
پیداوار
دست اندرکار، سرپرست