تولوی، یکی از پسران چنگیز و مؤسس خاندان تولی است که در مغولستان حکومت کردند (1248-1634 میلادی)، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به تولوی و الغنویان و تاریخ جهانگشا ج 1 و 2 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 3 و سبک شناسی بهار ج 3 ص 159 و 247 و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 187 و قاموس الاعلام ترکی و حبیب السیر و تاریخ رشیدی و تاریخ گزیده شود دختر سرویوس تولیوس ششمین پادشاه روم (578-534 قبل از میلاد) و همسر تارکن جاه طلب هفتمین پادشاه روم بود، وی برای رسیدن به فرمانروائی تارکن را در قتل سرویوس تولیوس تشویق کرد و عرابۀ خود را از روی جسد پدرش گذراند، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل تولیه شود
تولوی، یکی از پسران چنگیز و مؤسس خاندان تولی است که در مغولستان حکومت کردند (1248-1634 میلادی)، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به تولوی و الغنویان و تاریخ جهانگشا ج 1 و 2 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 3 و سبک شناسی بهار ج 3 ص 159 و 247 و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 187 و قاموس الاعلام ترکی و حبیب السیر و تاریخ رشیدی و تاریخ گزیده شود دختر سرویوس تولیوس ششمین پادشاه روم (578-534 قبل از میلاد) و همسر تارکن جاه طلب هفتمین پادشاه روم بود، وی برای رسیدن به فرمانروائی تارکن را در قتل سرویوس تولیوس تشویق کرد و عرابۀ خود را از روی جسد پدرش گذراند، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل تولیه شود
این کلمه در این بیت عنصری آمده و در لغتنامه هایی که در دسترس ما بود و حتی در دیوان عنصری که تصحیح شده و مشکلات آن را آورده اند ضبط و معنی آن یافت نشد ظاهراً چیزی مانند پر بوده است که در انتهای تیر تعبیه می کرده اند تا بر سرعت آن بیفزاید: چو برمالد به رزم اندر کمان را اجل بینی نهان در باد صرصر یکی گشته کمانش را زه و توز یکی مر تیر او را تولی و پر. عنصری (دیوان چ قریب ص 66)
این کلمه در این بیت عنصری آمده و در لغتنامه هایی که در دسترس ما بود و حتی در دیوان عنصری که تصحیح شده و مشکلات آن را آورده اند ضبط و معنی آن یافت نشد ظاهراً چیزی مانند پر بوده است که در انتهای تیر تعبیه می کرده اند تا بر سرعت آن بیفزاید: چو برمالد به رزم اندر کمان را اجل بینی نهان در باد صرصر یکی گشته کمانش را زه و توز یکی مر تیر او را تولی و پر. عنصری (دیوان چ قریب ص 66)
ولی ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ولایت راندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). حکومت نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، به خود گرفتن کاری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به کار کسی قیام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به گردن کردن کار را. یقال: تولی الامر، ای تقلده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برگشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برگشتن و روی بگردانیدن و با ’عن’ متعدی شود. منه قوله تعالی: و تولی عنهم. (قرآن 12 / 84) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوستی داشتن با کسی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از ترجمان جرجان ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و منه قوله تعالی: و من یتولهم منکم. (قرآن 23 / 9) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
ولی ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ولایت راندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). حکومت نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، به خود گرفتن کاری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به کار کسی قیام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به گردن کردن کار را. یقال: تولی الامر، ای تقلده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برگشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برگشتن و روی بگردانیدن و با ’عن’ متعدی شود. منه قوله تعالی: و تولی عنهم. (قرآن 12 / 84) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوستی داشتن با کسی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از ترجمان جرجان ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و منه قوله تعالی: و من یتولهم منکم. (قرآن 23 / 9) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
زیور پوشیدن، آراسته گشتن، شیرین یافتن زیور بستن پیرایه برکردن پیرایه بستن، آراسته شدن، آراستگی، (تحلی نسبت باشد بقوم ستوده بقول و عمل) (ماننده کردن خود را بگروهی بی حقیقت معاملت ایشان تحلی بود و آنانکه نمایند و نباشند زود فضیحت شوند) (کشف المحجوب هجویری)، جمع تحلیات
زیور پوشیدن، آراسته گشتن، شیرین یافتن زیور بستن پیرایه برکردن پیرایه بستن، آراسته شدن، آراستگی، (تحلی نسبت باشد بقوم ستوده بقول و عمل) (ماننده کردن خود را بگروهی بی حقیقت معاملت ایشان تحلی بود و آنانکه نمایند و نباشند زود فضیحت شوند) (کشف المحجوب هجویری)، جمع تحلیات