بانگ و مشغله. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان) (اوبهی) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شور و غوغا و غلغله. (برهان) (از غیاث اللغات) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء) : شب بیامدبر درم دربان باج در بجنبانید با بانگ و تلاج. طیان (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54). ز آه زخمی و آوازکوس و نالۀ نای بگوش چرخ رسد غلغل و غریو تلاج. منصور شیرازی (از فرهنگ جهانگیری). نیست ممکن در زمان عدل او کز کسی در ملک برخیزد تلاج. فخری (از فرهنگ رشیدی)
بانگ و مشغله. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان) (اوبهی) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شور و غوغا و غلغله. (برهان) (از غیاث اللغات) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء) : شب بیامدبر درم دربان باج در بجنبانید با بانگ و تلاج. طیان (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 54). ز آه زخمی و آوازکوس و نالۀ نای بگوش چرخ رسد غلغل و غریو تلاج. منصور شیرازی (از فرهنگ جهانگیری). نیست ممکن در زمان عدل او کز کسی در ملک برخیزد تلاج. فخری (از فرهنگ رشیدی)
جای باش وحوش. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خانه ای که بسازند از شاخ درخت. (از مهذب الاسماء). یقال: دخل الظبی فی التولج. (اقرب الموارد). گفته اند: ’تا’ مبدل ’واو’ است و اصل آن وولج (فوعل) است نه تفعل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جای باش وحوش. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خانه ای که بسازند از شاخ درخت. (از مهذب الاسماء). یقال: دخل الظبی فی التولج. (اقرب الموارد). گفته اند: ’تا’ مبدل ’واو’ است و اصل آن وولج (فوعل) است نه تفعل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ توله. یقال: جأنا بتولاته و دولاته و کذا جاء بدولاه و تولاه، ای بالدواهی. کذا فی النسخ. (منتهی الارب). تولات و تولات جمع واژۀ توله. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ توله کهمزه بلا و سختی. (آنندراج). رجوع به توله شود
جَمعِ واژۀ تُوَلَه. یقال: جأنا بتولاته و دولاته و کذا جاء بدولاه و تولاه، ای بالدواهی. کذا فی النسخ. (منتهی الارب). تَولات و تولات جَمعِ واژۀ توله. (از ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ توله کهمزه بلا و سختی. (آنندراج). رجوع به توله شود
وفات 530 ه. ق.، ابن مبارک بن رحمون بن موسی. پزشکی دانشمند و یهودی و از اهل مصر بود. او بر کتاب جالینوس تسلط و اطلاع کافی داشت. در منطق و علوم حکمی سرگرم بود. او راست تصنیفاتی از جمله: نظام الموجودات و مقاله ای در ’علم الهی’ و مقاله ای در (خصب ابدان النساء بمصر عند تناهی شباب). (اعلام زرکلی ج 1 ص 377 از طبقات الاطباء)
وفات 530 هَ. ق.، ابن مبارک بن رحمون بن موسی. پزشکی دانشمند و یهودی و از اهل مصر بود. او بر کتاب جالینوس تسلط و اطلاع کافی داشت. در منطق و علوم حکمی سرگرم بود. او راست تصنیفاتی از جمله: نظام الموجودات و مقاله ای در ’علم الهی’ و مقاله ای در (خصب ابدان النساء بمصر عند تناهی شباب). (اعلام زرکلی ج 1 ص 377 از طبقات الاطباء)
شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد، کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه توله شود
شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد، کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه توله شود
محبت و امید... و دوست داشتن... اگرچه برای این معنی تولی... است لیکن فارسیان به تصرف خود به ’الف’ خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). محبت و دوستی. ضد تبرا. (ناظم الاطباء). بجای تولی استعمال شده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آنگه که مجرد شوی نیاید از تو نه تولا نه تبرا. ناصرخسرو. من تولا به علی دارم کز تیغش بر منافق شب و بر شیعه نهار آید. ناصرخسرو. دینست و علم رحمت و خوددانی این را اگر تو ز اهل تولائی. ناصرخسرو. آید بر هر کس که بر او کرد تولا از مجلس او دولت و نعمت متوالی. سوزنی. نه از عباسیان خواهم معونت نه از سلجوقیان دارم تولا. خاقانی. بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند. خاقانی. لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش جنت به خاک درگهش روی تولا داشته. خاقانی. نخستین پیکر آن نقش دلبند تولا کرده بر نام خداوند. نظامی. چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست حفاظ شما را تولا به کیست ؟ نظامی. چون تبرا نیستت ازخویشتن پس به عشق او تولا چون کنی ؟ عطار. که عیبم کند بر تولای دوست که من راضیم کشته در پای دوست. سعدی (بوستان). تولای مردان آن مرزو بوم برانگیختم خاطر از هند و روم. سعدی (بوستان). به تولای تو در آتش محنت چو خلیل گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم. سعدی. ، برگشتن، حکومت نمودن، به کار کسی قیام نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). به همه معانی رجوع به تولی شود
محبت و امید... و دوست داشتن... اگرچه برای این معنی تولی... است لیکن فارسیان به تصرف خود به ’الف’ خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). محبت و دوستی. ضد تبرا. (ناظم الاطباء). بجای تولی استعمال شده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آنگه که مجرد شوی نیاید از تو نه تولا نه تبرا. ناصرخسرو. من تولا به علی دارم کز تیغش بر منافق شب و بر شیعه نهار آید. ناصرخسرو. دینست و علم رحمت و خوددانی این را اگر تو ز اهل تولائی. ناصرخسرو. آید بر هر کس که بر او کرد تولا از مجلس او دولت و نعمت متوالی. سوزنی. نه از عباسیان خواهم معونت نه از سلجوقیان دارم تولا. خاقانی. بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند. خاقانی. لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش جنت به خاک درگهش روی تولا داشته. خاقانی. نخستین پیکر آن نقش دلبند تولا کرده بر نام خداوند. نظامی. چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست حفاظ شما را تولا به کیست ؟ نظامی. چون تبرا نیستت ازخویشتن پس به عشق او تولا چون کنی ؟ عطار. که عیبم کند بر تولای دوست که من راضیم کشته در پای دوست. سعدی (بوستان). تولای مردان آن مرزو بوم برانگیختم خاطر از هند و روم. سعدی (بوستان). به تولای تو در آتش محنت چو خلیل گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم. سعدی. ، برگشتن، حکومت نمودن، به کار کسی قیام نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). به همه معانی رجوع به تولی شود
نوعی حلوا لابرلا کولانج: گولانج و گوشت و گرده و گوزآب و گادنی گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم، نانی است نازک و لطیف که از سفیده تخم مرغ و نشاسته پزند و در شربت قند اندازند و خورند گلاج
نوعی حلوا لابرلا کولانج: گولانج و گوشت و گرده و گوزآب و گادنی گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم، نانی است نازک و لطیف که از سفیده تخم مرغ و نشاسته پزند و در شربت قند اندازند و خورند گلاج
دوست دار باد او را، او را دوست گیراد، یا اولاه الکریم بفضله. خدای کریم بفضل و بزرگواری خویش او را خداوند و دوستدار باد و دوست گیراد، بنده و بنده زاده نصرالله محمد الحمید بو المعالی اولاه الکریم بفضله
دوست دار باد او را، او را دوست گیراد، یا اولاه الکریم بفضله. خدای کریم بفضل و بزرگواری خویش او را خداوند و دوستدار باد و دوست گیراد، بنده و بنده زاده نصرالله محمد الحمید بو المعالی اولاه الکریم بفضله