قرقاول، پرنده ای حلال گوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا می شود، نر آن دم دراز و پرهای خوش رنگ و زیبا دارد، مادۀ آن کوچک تر و دمش کوتاه است، در جنگل ها و مزارع به سر می برد، مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست می کند و ده تخم می گذارد و ۲۴ روز روی تخم ها می خوابد تا جوجه هایش از تخم بیرون آیند، چور، تذرو، خروس صحرایی، تدرج
قَرقاول، پرنده ای حلال گوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا می شود، نر آن دم دراز و پرهای خوش رنگ و زیبا دارد، مادۀ آن کوچک تر و دمش کوتاه است، در جنگل ها و مزارع به سر می برد، مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست می کند و ده تخم می گذارد و ۲۴ روز روی تخم ها می خوابد تا جوجه هایش از تخم بیرون آیند، چور، تَذَرْوْ، خُروس صَحرایی، تَدرُج
هر یک از سلاح های گرم دستی که گلوله پرتاب می کند، در اوایل قرن ۱۶ میلادی در آلمان اختراع شد تفنگ ته پر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند تفنگ سر پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند تفنگ دهن پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند، تفنگ سر پر
هر یک از سلاح های گرم دستی که گلوله پرتاب می کند، در اوایل قرن ۱۶ میلادی در آلمان اختراع شد تفنگ ته پر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند تفنگ سر پُر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند تفنگ دهن پُر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند، تفنگ سر پُر
بمعنی بندوق. در کلام متأخرین است و در کلام متقدمین تفک واقع است. (فرهنگ رشیدی). بندوق و مرکب است از تف مبدل تپ به بای فارسی که مخفف توپ است... و تفق معرب آنست و به لفظ انداختن و افکندن و سر دادن و خوردن مستعمل است نه بلفظ گذاشتن. (از آنندراج). سلاح آتشی دراز و حمل پذیر. (ناظم الاطباء) : و عرصه را وسعت نبود که کثرت را از قلت فرق باشد. سواران لشکر بخارا بر زبر یکدیگر میراندند و از بالای سر ایشان تیر و تفنگ و نیزه و سنگ روان. فی الجمله اکثر آن لشکر هلاک گشتند. (از اندرزنامۀ منسوب به خواجه نظام الملک). به زخم ناوک دلدوز و تفنگ جانسوز به دفع و منعمخالفان پرداخت. (حبیب السیر جزء 4 از ج 3 ص 380). در معرکه این تفنگ فریادرس است خصم افکن و گرم خوی و آتش نفس است. ابوطالب کلیم (از آنندراج). دارد آن عزت تفنگ ثانی صاحبقران کز شرف خاقان اگر باشد بدوشش میبرد. (ایضاً). - تفنگ بادی، نوعی تفنگ خرد و مخصوص کودکان که با اهرمی هوای داخل لوله فشرده شود و با نیروی آن ساچمه را پرتاب کند. - تفنگ ته پر، مقابل تفنگ سرپر. تفنگهایی که با فشنگ بکار برند و بیشتر به تفنگهای شکاری اطلاق شود. - تفنگ جنگی، تفنگ نظامی. رجوع به همین کلمه شود. - تفنگ دولول، که بجای یک لوله، دو لوله دارد که هم از نوع سرپر بود و هم از نوع ته پر. - تفنگ سرپر، در این نوع تفنگها بجای فشنگ، باروت و گلوله یا ساچمه را از سر لوله بداخل تفنگ میگذاشتند و سپس با سمبه ای آنها را میفشردند و سپس مقداری کهنه در داخل لوله کرده مجدداً با سمبه آنرا در انتهای تفنگ میفشردند بحدی که باروت بمحل چاشنی تفنگ که پستانک نامیده میشد برسد آنگاه که چاشنی آتش میشد تفنگ خالی میگردید. - تفنگ شکاری، مقابل تفنگ جنگی. این تفنگ ها مخصوص شکارچیان و اعم است از تفنگ سرپر و ته پر و دولول و جز اینها. - تفنگ کمرشکن، تفنگی است که با فشنگ بکار برند و برای بکار گذاشتن فشنگ یا بیرون آوردن پوکۀ آن، محل اتصال لولۀ تفنگ به قنداق را با اندک فشار خم کنند چنانکه بتوان فشنگ در آن نهاد و سپس باز گردانند تا بحالت نخست برگردد و آمادۀ تیراندازی شود. - تفنگ نظامی، این گونه و بعضی از انواع تفنگهای شکاری جدید از پهلو و بوسیلۀ گلنگدن باز میشوند و چون شانۀ فشنگ را در مخزن قرار میدهند با بستن گلنگدن آمادۀ تیراندازی میشوند و بمجرد آنکه تیری انداخته شد پوکۀ فشنگ بخارج پرتاب میشود و فشنگ دیگری در لوله جای میگیرد و آمادۀ تیراندازی مجدد میگردد و این گونه تفنگ ها که هنوز هم متداول است به پنج تیر و سه تیر معروفند. - امثال: تفنگ کار قلی است هیچکس نخورده است که بگوید خیرش را ببینی، غذایی ناپخته و ثقیل یا معاشری خشن و ناتراشیده است. (امثال وحکم دهخدا ج 1 ص 549). از تفنگ خالی دو تن ترسند. در قدیم از کمان شکسته دوتن ترسند، می گفته اند: عجب تر زین ندیدم داستانی دو تن ترسد ز بشکسته کمانی. (ویس و رامین از امثال و حکم ایضاً ص 112)
بمعنی بندوق. در کلام متأخرین است و در کلام متقدمین تفک واقع است. (فرهنگ رشیدی). بندوق و مرکب است از تُف مبدل تپ به بای فارسی که مخفف توپ است... و تفق معرب آنست و به لفظ انداختن و افکندن و سر دادن و خوردن مستعمل است نه بلفظ گذاشتن. (از آنندراج). سلاح آتشی دراز و حمل پذیر. (ناظم الاطباء) : و عرصه را وسعت نبود که کثرت را از قلت فرق باشد. سواران لشکر بخارا بر زبر یکدیگر میراندند و از بالای سر ایشان تیر و تفنگ و نیزه و سنگ روان. فی الجمله اکثر آن لشکر هلاک گشتند. (از اندرزنامۀ منسوب به خواجه نظام الملک). به زخم ناوک دلدوز و تفنگ جانسوز به دفع و منعمخالفان پرداخت. (حبیب السیر جزء 4 از ج 3 ص 380). در معرکه این تفنگ فریادرس است خصم افکن و گرم خوی و آتش نفس است. ابوطالب کلیم (از آنندراج). دارد آن عزت تفنگ ثانی صاحبقران کز شرف خاقان اگر باشد بدوشش میبرد. (ایضاً). - تفنگ بادی، نوعی تفنگ خرد و مخصوص کودکان که با اهرمی هوای داخل لوله فشرده شود و با نیروی آن ساچمه را پرتاب کند. - تفنگ ته پر، مقابل تفنگ سرپر. تفنگهایی که با فشنگ بکار برند و بیشتر به تفنگهای شکاری اطلاق شود. - تفنگ جنگی، تفنگ نظامی. رجوع به همین کلمه شود. - تفنگ دولول، که بجای یک لوله، دو لوله دارد که هم از نوع سرپر بود و هم از نوع ته پر. - تفنگ سرپر، در این نوع تفنگها بجای فشنگ، باروت و گلوله یا ساچمه را از سر لوله بداخل تفنگ میگذاشتند و سپس با سمبه ای آنها را میفشردند و سپس مقداری کهنه در داخل لوله کرده مجدداً با سمبه آنرا در انتهای تفنگ میفشردند بحدی که باروت بمحل چاشنی تفنگ که پستانک نامیده میشد برسد آنگاه که چاشنی آتش میشد تفنگ خالی میگردید. - تفنگ شکاری، مقابل تفنگ جنگی. این تفنگ ها مخصوص شکارچیان و اعم است از تفنگ سرپر و ته پر و دولول و جز اینها. - تفنگ کمرشکن، تفنگی است که با فشنگ بکار برند و برای بکار گذاشتن فشنگ یا بیرون آوردن پوکۀ آن، محل اتصال لولۀ تفنگ به قنداق را با اندک فشار خم کنند چنانکه بتوان فشنگ در آن نهاد و سپس باز گردانند تا بحالت نخست برگردد و آمادۀ تیراندازی شود. - تفنگ نظامی، این گونه و بعضی از انواع تفنگهای شکاری جدید از پهلو و بوسیلۀ گلنگدن باز میشوند و چون شانۀ فشنگ را در مخزن قرار میدهند با بستن گلنگدن آمادۀ تیراندازی میشوند و بمجرد آنکه تیری انداخته شد پوکۀ فشنگ بخارج پرتاب میشود و فشنگ دیگری در لوله جای میگیرد و آمادۀ تیراندازی مجدد میگردد و این گونه تفنگ ها که هنوز هم متداول است به پنج تیر و سه تیر معروفند. - امثال: تفنگ کار قلی است هیچکس نخورده است که بگوید خیرش را ببینی، غذایی ناپخته و ثقیل یا معاشری خشن و ناتراشیده است. (امثال وحکم دهخدا ج 1 ص 549). از تفنگ خالی دو تن ترسند. در قدیم از کمان شکسته دوتن ترسند، می گفته اند: عجب تر زین ندیدم داستانی دو تن ترسد ز بشکسته کمانی. (ویس و رامین از امثال و حکم ایضاً ص 112)
خروس صحرائی را گویند که تذروباشد. (برهان) (آنندراج). خروس صحرائی. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). بعضی به معنی تذرو گفته اند مرادف ترنگ مرقوم. (فرهنگ رشیدی). همان تذرو است که او را ترنگ نیز گفته اند و خروس دشتی خوانند.... (انجمن آرا). قرقاول و خروس جنگلی و تذرو. (ناظم الاطباء). همان ترنگ مذکور است. (شرفنامۀ منیری) : نبرد کبک به دور تو جور از شاهین نکرد باز ز بأس تو ظلم بر تورنگ. منصور شیرازی (از فرهنگ رشیدی). رجوع به ترنگ شود
خروس صحرائی را گویند که تذروباشد. (برهان) (آنندراج). خروس صحرائی. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). بعضی به معنی تذرو گفته اند مرادف ترنگ مرقوم. (فرهنگ رشیدی). همان تذرو است که او را ترنگ نیز گفته اند و خروس دشتی خوانند.... (انجمن آرا). قرقاول و خروس جنگلی و تذرو. (ناظم الاطباء). همان ترنگ مذکور است. (شرفنامۀ منیری) : نبرد کبک به دور تو جور از شاهین نکرد باز ز بأس تو ظلم بر تورنگ. منصور شیرازی (از فرهنگ رشیدی). رجوع به ترنگ شود