- توسل
- نزدیکی جستن، نزدیکی یافتن
معنی توسل - جستجوی لغت در جدول جو
- توسل
- به وسیلۀ چیزی به کسی نزدیکی جستن، وسیله قرار دادن، دست به دامن شدن
- توسل ((تَ وَ سُّ))
- دست به دامان شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وسیله جوینده، کسی که دست به دامن دیگری بیندازد
دست بدامان کسی زننده و کسی را شفیع کننده و واسطه قرار دهنده
دالان، دالانه
امید
بدست، به دست، میان جی
آلدر گیلانی
نامه نگاری، رساله نوشتن
خود شویی
پایدار بودن، تلو تلو خوردن
پارسی تازی گشته توبال دیگ افزار
در رفتن، دور شدن، باریک بینی مغز نگری تگیدن
نیک بهم پیوستن
نزدیکی جستن
فربه و چاق
وحشی رام ناشونده، سرکش (چارپا)
بفراست دریافتن
فراخی کردن
فراخی کردن، واسطه کردن
شوخگینی چرکینی
توسکا
بالای پیشانی
سر بسته گویی
راههای کنده در کوه برای عبور ترن
اعتماد کردن
بر کوه بر آمدن
خوی و عادت و خلق پدر گرفتن فرانسوی شرابه (جواهرات سلطنتی ایران) : منگوله
ترشروئی از غضب
شیزک از گیاهان
وحشی، رام نشده، اسب شوخ و سرکش