جدول جو
جدول جو

معنی توسل - جستجوی لغت در جدول جو

توسل
به وسیلۀ چیزی به کسی نزدیکی جستن، وسیله قرار دادن، دست به دامن شدن
تصویری از توسل
تصویر توسل
فرهنگ فارسی عمید
توسل
نزدیکی جستن، نزدیکی یافتن
تصویری از توسل
تصویر توسل
فرهنگ لغت هوشیار
توسل
((تَ وَ سُّ))
دست به دامان شدن
تصویری از توسل
تصویر توسل
فرهنگ فارسی معین
توسل
آویزش، اعتصام، تشبث، تمسک، دستاویز، دست به دامان شدن، متوسل شدن، دستاویز گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توسن
تصویر توسن
(پسرانه)
اسب سرکش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توسا
تصویر توسا
(دخترانه)
توسکا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می روید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از متوسل
تصویر متوسل
وسیله جوینده، کسی که دست به دامن دیگری بیندازد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وَسْ سِ)
نزدیکی جوینده به چیزی و به کاری. (آنندراج) (از منتهی الارب). نزدیکی یابنده به چیزی و کننده کاری که بدان نزدیکی و تقرب و منزلت یابد. (از اقرب الموارد). دست به دامان کسی زننده و کسی را شفیع کننده و کسی را واسطه و میانجی قرار دهنده. (ناظم الاطباء) : نزدیکی جوینده به کسی به وسیلۀ چیزی یا کسی: بکتوزنون بندۀدولت است و متوسل به حقوق قدیم و بی حدوث سببی و داعیۀ عذری به عزل او مثال دادن و نان او جرح کردن از مراسم سروری و... دور باشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 201)... همیشه با مردمان و متوسلان خود با عزت و وقار باشند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 201).
- متوسل شدن، دست آویز قراردادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ، نزدیکی جستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، کسی که بر آن اعتماد میکنند و بر وی تکیه مینمایند، متصل کننده و وصل نماینده، متصل شده. (ناظم الاطباء) ، دزدنده. یقال توسل ابلی، ای سرقه. (آنندراج) (از منتهی الارب). شتر دزد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توسن
تصویر توسن
وحشی رام ناشونده، سرکش (چارپا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسم
تصویر توسم
بفراست دریافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسع
تصویر توسع
فراخی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسط
تصویر توسط
فراخی کردن، واسطه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسخ
تصویر توسخ
شوخگینی چرکینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسا
تصویر توسا
توسکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسیل
تصویر توسیل
نزدیکی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تویل
تصویر تویل
بالای پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهل
تصویر توهل
سر بسته گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تونل
تصویر تونل
راههای کنده در کوه برای عبور ترن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکل
تصویر توکل
اعتماد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقل
تصویر توقل
بر کوه بر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسه
تصویر توسه
فربه و چاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتل
تصویر توتل
پایدار بودن، تلو تلو خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصل
تصویر توصل
نیک بهم پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توغل
تصویر توغل
در رفتن، دور شدن، باریک بینی مغز نگری تگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبل
تصویر توبل
پارسی تازی گشته توبال دیگ افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغسل
تصویر تغسل
خود شویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسل
تصویر ترسل
نامه نگاری، رساله نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسل
تصویر متوسل
دست بدامان کسی زننده و کسی را شفیع کننده و واسطه قرار دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
خوی و عادت و خلق پدر گرفتن فرانسوی شرابه (جواهرات سلطنتی ایران) : منگوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسل
تصویر متوسل
((مُ تَ وَ سِّ))
کسی که دست به دامان دیگری بزند، توسل جوینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توسه
تصویر توسه
آلدر گیلانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توسط
تصویر توسط
بدست، به دست، میان جی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توکل
تصویر توکل
امید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تونل
تصویر تونل
دالان، دالانه
فرهنگ واژه فارسی سره
دست به دامن، متشبث، مستعصم، ملتجی
فرهنگ واژه مترادف متضاد