جدول جو
جدول جو

معنی تورگو - جستجوی لغت در جدول جو

تورگو
(گُ)
آن ربر ژاک. رجل اقتصادی فرانسه (1727-1781 میلادی) وی در زمان لوئی شانزدهم وزیر مالیه گردیده و میخواست طبق نظریات فیزیوکراتها اصلاحاتی عمیق بعمل آورد. گمرک داخلی را ملغی کرد و آزادی تجارت و صنعت را برقرار ساخت ولی نتوانست بر سوء نیت طبقات ممتاز غالب آید و بزودی مورد بی لطفی دربار واقع شد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زورگو
تصویر زورگو
زورگوینده، آنکه دیگری را به زور مجبور به قبول امری بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تونگو
تصویر تونگو
حجام، خون گیر، سرتراش
فرهنگ فارسی عمید
(گو گُ)
گاسپار (1783- 1852 میلادی). ژنرال فرانسوی که در ورسای متولد شد. وی در جزیره سنت هلن با ناپلئون همراه بود و ناپلئون خاطرات خود را برای او املا کرد
لغت نامه دهخدا
(گُ)
به آلمانی ’تورگو’. بخشی است که بر کنار دریاچۀ کنستانس واقع است و 149700 تن سکنه دارد و مرکز آن فرن فلد است. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تورغوویا شود
لغت نامه دهخدا
(تُ گُ)
کشوری در افریقا که در مشرق کشور غنا واقع است. این سرزمین از سال 1885 میلادی جزو مستعمرات دولت آلمان بود و در سال 1914 میلادی از دولت آلمان مجزا گردید و تحت قیمومت فرانسه و انگلیس درآمد. قسمت تحت قیمومت انگلیس توگلند نام دارد که وسعت آن 43875 کیلومتر مربع و جمعیت آن 416000 تن است. قسمت تحت قیمومت فرانسه که امروز کشور جمهوری توگو را تشکیل داده است از سال 1956 میلادی مستقل گردید وبه شکل جمهوری اداره میشود و پایتخت آن لومه است و شهرهای مهم آن عبارتند از: آنه شو و آتاکپامه و سانسانه - مانگو. مساحت این کشور 53000 کیلومتر مربع و جمعیت آن 1029000 تن است. محصول آن بادام، نفت، خرما، کاکائو، برنج و محصولات حیوانی است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تُ رُ)
هنری. نویسندۀ امریکائی. وی در سال 1817م. در ماساچوست متولد شد و از پیروان امرسون فیلسوف آمریکا بود. وی در سال 1862م. درگذشت. او راست: ’والدن، یا زندگی در جنگل ها’. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(رِ / رُ / تُوُ)
خرفه. (فرهنگ جهانگیری) (الفاظ الادویه) (فرهنگ رشیدی) (از اختیارات بدیعی). پرپهن. (اختیارات بدیعی). در فرهنگ نوشته که تورگ پرپهن، یعنی خرفه را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). خرفه را گویند و گیاه خرفه را نیز گفته اند و آن را به عربی بقلهالحمقاءخوانند. (برهان). به فارسی تخم خرفه و نبات آن را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه) (از ناظم الاطباء). خرفه و آن ترۀ معروف است. (غیاث اللغات) :
اگرچه چنار است برگش بزرگ
نباشد در آن نفع برگ تورگ.
عسجدی (از فرهنگ جهانگیری و انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تُ وُ)
نام یکی از پهلوانان بوده. (فرهنگ جهانگیری). نام یکی از پهلوانان ایران باشد. (برهان). نام پهلوانی. (ناظم الاطباء). نام پسرزادۀ جمشید جم است که پدرش شیدسب نام داشته... و تورگ پدر شم و شم پدر اترد و او پدر گرشاسب جد نریمان و او پدر سام و سام پدر زال و زال پدر رستم بوده... (انجمن آرا) (آنندراج). پسر شیدسب پسر تورپسر جمشید. و او پدر شم (سام) پدر اثرط پدر گرشاسب جهان پهلوان است. (حاشیۀ برهان چ معین) :
یکی پهلوان بود نامش تورگ
دلیر و سرافراز و گرد و سترگ.
فردوسی (از فرهنگ جهانگیری).
برین گشت اختر چو چندی براند
ز گیتی بشد تور و شیداسب ماند
یکی پورش آمد ز تخمۀ بزرگ
به رسم نیا کرد نامش تورگ
فروماند کابل شه آشفته بخت
ز شیداسب کین کش بترسید سخت
گرفت از پسش پادشاهی، تورگ
سرافراز شد بر شهان بزرگ.
اسدی (گرشاسب نامه از انجمن آرا و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ)
حجام بود. (فرهنگ جهانگیری). تانگو. (شرفنامۀ منیری). حجام که تانگو نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). سرتراش وحجام را گویند و به این معنی بجای ’واو’ آخر ’رای’ قرشت هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به تونگر و تانگو شود، جامه دان و صندوق پول، عنان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مرکز بخشی در ولایت ماکون است که در ایالت سائون - ا-لوار فرانسه واقع است و 5500 تن سکنه دارد و در این بخش کلیسای کهنی به نام سن فیلیبر وجود دارد که در آن آثار معماری قرن دهم و یازدهم میلادی دیده میشود، دارای کار خانه توپ ریزی و محصولات آلومینیوم و دیگر محصولات صنعتی است، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تورنوس شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جزیره ای در اقیانوس اطلس که بر شمال هائیتی واقع است و 10000 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
شهر و بندری است در فنلاند که بر کنار دریای بالتیک واقع است و 106800 تن سکنه دارد، در این شهر کار خانه بافندگی و تصفیۀ ذوب فلزات وجود دارد، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تُ گَ ءُ)
شهری در ناحیۀ ساکس آلمان است که بر کنار الب واقع است و 17700 تن سکنه دارد. محصول آن ماشینهای کشاورزی و کاغذ است. در سی ام آوریل سال 1945 میلادی نیروی امریکا و روس در آن شهر بهم رسیدند. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تورغاؤ شود
لغت نامه دهخدا
(خُرْ)
دهی است دهستان سیاهوی بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع بر سر راه مالرو قلعه ماضی به سیاهو. این دهکده کوهستانی و گرمسیر و با 2311 تن سکنه است. آب آن ازرودخانه و محصول آن خرما و مرکبات و شغل اهالی زراعت. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
جابر، ستمگر، قلدر، مستبد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
Autocratically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
de manière autocratique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
kwa kifalme
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
otokratik bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
독재적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
独裁的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
בצורה אוטוקרטית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
तानाशाही तरीके से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
secara otokratis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
автократично
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
autocratisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
de manera autocrática
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
in modo autocratico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
de maneira autocrática
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
独裁地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
autokratycznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
автократично
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
autokratisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیکتاتورگونه
تصویر دیکتاتورگونه
อย่างเผด็จการ
دیکشنری فارسی به تایلندی