شغال، پستانداری گوشت خوار و از خانوادۀ سگ که از پرندگان کوچک و اهلی تغذیه می کند، شگال، گال، تورک، اهمر، برای مثال تنها من و یک شهر پر از خصم و تو با من / شیری و یکی دشت پر از رو به و توره (قطران - رشیدی - توره)
شُغال، پستانداری گوشت خوار و از خانوادۀ سگ که از پرندگان کوچک و اهلی تغذیه می کند، شَگال، گال، تورَک، اَهمَر، برای مِثال تنها من و یک شهر پر از خصم و تو با من / شیری و یکی دشت پر از رو به و توره (قطران - رشیدی - توره)
هنری. نویسندۀ امریکائی. وی در سال 1817م. در ماساچوست متولد شد و از پیروان امرسون فیلسوف آمریکا بود. وی در سال 1862م. درگذشت. او راست: ’والدن، یا زندگی در جنگل ها’. (از لاروس)
هنری. نویسندۀ امریکائی. وی در سال 1817م. در ماساچوست متولد شد و از پیروان امرسون فیلسوف آمریکا بود. وی در سال 1862م. درگذشت. او راست: ’والدن، یا زندگی در جنگل ها’. (از لاروس)
فرزند عزیز و گرامی را گویند. (برهان) (از شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). خواه پسر باشد یا دختر. (ناظم الاطباء). در اوستا تئورونه صفت است به معنی جوان و برای بچۀ آدمی و جانور بکار رفته و توره (شغال) و توله از همین ریشه است. (حاشیۀ برهان چ معین) ، محبوب و معشوق. (ناظم الاطباء)
فرزند عزیز و گرامی را گویند. (برهان) (از شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). خواه پسر باشد یا دختر. (ناظم الاطباء). در اوستا تئورونه صفت است به معنی جوان و برای بچۀ آدمی و جانور بکار رفته و توره (شغال) و توله از همین ریشه است. (حاشیۀ برهان چ معین) ، محبوب و معشوق. (ناظم الاطباء)
جانوری است که او را شغال گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). ابن آوی. (ربنجنی). پهلوی تورک به معنی شغال یا تورک و بلوچی تولاگ و تولاغ و شغال. (حاشیۀ برهان چ معین) : تنها من و یک شهر پر از خصم و تو با من شیری و یکی دشت پر از روبه و توره. قطران (از فرهنگ رشیدی). ، بخاو آهنی که بر دست و پای ستور گذارند. (برهان) (ناظم الاطباء). شکال که بر دست اسبان نهند. (شرفنامۀ منیری) ، به ترکی قاعده و قانون و طرز و روش باشد و نام شریعتی که چنگیزخان از خودوضع کرده بود. (برهان). در ترکی روش و قاعده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). در ترکی به معنی رسم و قاعده مطلق و به مجاز شریعتی را گویند که چنگیزخان از خود وضع کرده. (غیاث اللغات) ، حالا به معنی حکم شدید پادشاهی مستعمل. (غیاث اللغات) ، به هندی کم را گویند که در مقابل بسیار است. (برهان). مأخوذ از هندی کم و اندک و قلیل. (ناظم الاطباء) ، خان زادگان خوارزم و اوزبک را که به مقام خانی نرسیده اند توره خوانند و توره بمنزلۀ میرزائی است که بر اولاد امیرتیمور اطلاق کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج)
جانوری است که او را شغال گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). ابن آوی. (ربنجنی). پهلوی تورک به معنی شغال یا تورک و بلوچی تولاگ و تولاغ و شغال. (حاشیۀ برهان چ معین) : تنها من و یک شهر پر از خصم و تو با من شیری و یکی دشت پر از روبه و توره. قطران (از فرهنگ رشیدی). ، بخاو آهنی که بر دست و پای ستور گذارند. (برهان) (ناظم الاطباء). شکال که بر دست اسبان نهند. (شرفنامۀ منیری) ، به ترکی قاعده و قانون و طرز و روش باشد و نام شریعتی که چنگیزخان از خودوضع کرده بود. (برهان). در ترکی روش و قاعده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). در ترکی به معنی رسم و قاعده مطلق و به مجاز شریعتی را گویند که چنگیزخان از خود وضع کرده. (غیاث اللغات) ، حالا به معنی حکم شدید پادشاهی مستعمل. (غیاث اللغات) ، به هندی کم را گویند که در مقابل بسیار است. (برهان). مأخوذ از هندی کم و اندک و قلیل. (ناظم الاطباء) ، خان زادگان خوارزم و اوزبک را که به مقام خانی نرسیده اند توره خوانند و توره بمنزلۀ میرزائی است که بر اولاد امیرتیمور اطلاق کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج)
ژاک گیوم. از سیاستمداران فرانسه (1746-1794 میلادی) و رئیس مجلس فرانسه بود. تقسیم فرانسه به استانها از پیشنهادهای او بود. وی در شورای انقلاب محکوم بمرگ گردید و بوسیلۀ گیوتین اعدام شد. (از لاروس)
ژاک گیوم. از سیاستمداران فرانسه (1746-1794 میلادی) و رئیس مجلس فرانسه بود. تقسیم فرانسه به استانها از پیشنهادهای او بود. وی در شورای انقلاب محکوم بمرگ گردید و بوسیلۀ گیوتین اعدام شد. (از لاروس)
در پارسی قدیم به معنی زنجیر است که به عربی سلسله گویند و در بیان مسئلۀ دور و تسلسل که اکنون معروف شده فارسیان روروه و کبیرده می گفته اند که به پارسی ترجمه این دو لفظ است. کبیرده به معنی گردش و دور است، و این دو لغت از کتب قدیم حکمای پارسی نوشته شد. (آنندراج) (انجمن آرا)
در پارسی قدیم به معنی زنجیر است که به عربی سلسله گویند و در بیان مسئلۀ دور و تسلسل که اکنون معروف شده فارسیان روروه و کبیرده می گفته اند که به پارسی ترجمه این دو لفظ است. کبیرده به معنی گردش و دور است، و این دو لغت از کتب قدیم حکمای پارسی نوشته شد. (آنندراج) (انجمن آرا)
جفت را گویند و به عربی زوج خوانند. (برهان) (از آنندراج). زوج و جفت و دوگانه و دوتایی. (ناظم الاطباء) ، فرد و یکتا. (ناظم الاطباء). رجوع به تروه در همین لغت نامه شود
جفت را گویند و به عربی زوج خوانند. (برهان) (از آنندراج). زوج و جفت و دوگانه و دوتایی. (ناظم الاطباء) ، فرد و یکتا. (ناظم الاطباء). رجوع به تروه در همین لغت نامه شود
به زبان فلامان ها دورنیک، شهری است در بلژیک که 33200 تن سکنه دارد. محصول این شهر آهک و سیمان و کود و مبل است. در این شهر کار خانه پارچه بافی و کلیسائی بزرگ قدیمی که متعلق به قرنهای یازده و پانزدهم میلادی است با پنج برج که با روش معماری روم ساخته شده است وجود دارد. (از لاروس)
به زبان فلامان ها دورنیک، شهری است در بلژیک که 33200 تن سکنه دارد. محصول این شهر آهک و سیمان و کود و مبل است. در این شهر کار خانه پارچه بافی و کلیسائی بزرگ قدیمی که متعلق به قرنهای یازده و پانزدهم میلادی است با پنج برج که با روش معماری روم ساخته شده است وجود دارد. (از لاروس)
سلسله جبالی در آسیای صغیر که میان کلیکیه و کاپادوس واقع است و ارجیاس بلندترین قلۀ آن 4000 متر ارتفاع دارد. (از لاروس). رجوع به ایران باستان ج 1 ص 2 و ج 2 ص 143، 1260، 1689، 1781 و 1728 و ج 3 ص 1972، 2049 و 2050 شود
سلسله جبالی در آسیای صغیر که میان کلیکیه و کاپادوس واقع است و ارجیاس بلندترین قلۀ آن 4000 متر ارتفاع دارد. (از لاروس). رجوع به ایران باستان ج 1 ص 2 و ج 2 ص 143، 1260، 1689، 1781 و 1728 و ج 3 ص 1972، 2049 و 2050 شود
بلند کردن، نگاه را از کسی و برداشتن: وری عنه بصره توریهً، بلند کرد نگاه را از وی و برداشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آتش برآوردن از آتش زنه. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آتش از آتش زنه بیرون آوردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، اندوهگین گردانیدن زشتی جراحت، داروکننده را. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) ، رسیدن میل امتحان به چرک و ریم جراحت. (ناظم الاطباء) ، پوشیدن حقیقت خبری و ظاهر کردن غیر آن. یقال: وری عن کذا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ارادۀ چیزی کردن و غیر آن ظاهر کردن. (آنندراج). پنهان کردن حدیثی را و ظاهر ساختن غیر آن را. (ناظم الاطباء). بپوشانیدن خبر و باوکندن (افکندن) خبری دیگر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چیزی را اراده کردن که مقصود، غیر آن باشد. (ناظم الاطباء). پوشیدن حقیقت چیزی و ظاهر کردن غیر آن. ستر کردن خبر و جز آن را اظهار کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آن است که متکلم خلاف ظاهر کلام خود را اراده کند. (از تعریفات جرجانی) : حرام است بر من آنکه برگردد همه آن یا بعضی از آن به ملکیت من به حیلتی از حیلت ها یا باعثی از باعثها یا توریه ای از توریه ها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318) ، پوشانیدن. (آنندراج). پنهان کردن. نهفتن و مخفی نمودن. (ناظم الاطباء). پنهان کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، در قسم آن است که به زبان قسم خوری و در دل چیز دیگری گیری. الغاز و تدلیس در قسم. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : و چون ایشان را سوگند دهند، می باید که توریه کنند یعنی در باطن و خاطر خود سخنی درآرند تا از سوگند بیرون آیند. (تاریخ قم ص 110) ، عبارت است از ایهام، یعنی استعمال لفظی که آن را دو معنی باشد. یکی نزدیک و دیگری دور. و منظور معنی دور باشد. چنانکه بیان آن در لفظ ایهام گذشت. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به ایهام شود
بلند کردن، نگاه را از کسی و برداشتن: وری عنه بصره توریهً، بلند کرد نگاه را از وی و برداشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آتش برآوردن از آتش زنه. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آتش از آتش زنه بیرون آوردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، اندوهگین گردانیدن زشتی جراحت، داروکننده را. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) ، رسیدن میل امتحان به چرک و ریم جراحت. (ناظم الاطباء) ، پوشیدن حقیقت خبری و ظاهر کردن غیر آن. یقال: وری عن کذا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ارادۀ چیزی کردن و غیر آن ظاهر کردن. (آنندراج). پنهان کردن حدیثی را و ظاهر ساختن غیر آن را. (ناظم الاطباء). بپوشانیدن خبر و باوکندن (افکندن) خبری دیگر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چیزی را اراده کردن که مقصود، غیر آن باشد. (ناظم الاطباء). پوشیدن حقیقت چیزی و ظاهر کردن غیر آن. ستر کردن خبر و جز آن را اظهار کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آن است که متکلم خلاف ظاهر کلام خود را اراده کند. (از تعریفات جرجانی) : حرام است بر من آنکه برگردد همه آن یا بعضی از آن به ملکیت من به حیلتی از حیلت ها یا باعثی از باعثها یا توریه ای از توریه ها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318) ، پوشانیدن. (آنندراج). پنهان کردن. نهفتن و مخفی نمودن. (ناظم الاطباء). پنهان کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، در قسم آن است که به زبان قسم خوری و در دل چیز دیگری گیری. الغاز و تدلیس در قسم. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : و چون ایشان را سوگند دهند، می باید که توریه کنند یعنی در باطن و خاطر خود سخنی درآرند تا از سوگند بیرون آیند. (تاریخ قم ص 110) ، عبارت است از ایهام، یعنی استعمال لفظی که آن را دو معنی باشد. یکی نزدیک و دیگری دور. و منظور معنی دور باشد. چنانکه بیان آن در لفظ ایهام گذشت. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به ایهام شود
کتاب موسی. (مهذب الاسماء). نزد اهل شرع کتابی است که بر موسی نازل شد و آن 9 لوح بود و خدا امر فرمود که هفت لوح را تبلیغ نماید و دو لوح را متروک سازد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). توراه. تورات. رجوع به تورات شود
کتاب موسی. (مهذب الاسماء). نزد اهل شرع کتابی است که بر موسی نازل شد و آن 9 لوح بود و خدا امر فرمود که هفت لوح را تبلیغ نماید و دو لوح را متروک سازد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). توراه. تورات. رجوع به تورات شود
جفت که ضد طاق باشد، (فرهنگ رشیدی) (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری)، تروده و زوج و دوگانه نیز گویند، (ناظم الاطباء)، اما بدین معنی تروه بضم راء و واو معروف در فصل راء گذشت و در نسخۀ سروری توروه به ضم تاء و فتح راء مهمله و واو دوم، و تودوه، به ضم تاء و دال مهمله آورده، واﷲ اعلم، (فرهنگ رشیدی)، به این معنی بجای دال ابجد، رای قرشت هم آمده است، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، رجوع به تروه و تروده و توروه شود
جفت که ضد طاق باشد، (فرهنگ رشیدی) (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری)، تروده و زوج و دوگانه نیز گویند، (ناظم الاطباء)، اما بدین معنی تروه بضم راء و واو معروف در فصل راء گذشت و در نسخۀ سروری توروه به ضم تاء و فتح راء مهمله و واو دوم، و تودوه، به ضم تاء و دال مهمله آورده، واﷲ اعلم، (فرهنگ رشیدی)، به این معنی بجای دال ابجد، رای قرشت هم آمده است، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، رجوع به تروه و تروده و توروه شود