جدول جو
جدول جو

معنی توره - جستجوی لغت در جدول جو

توره
شغال، پستانداری گوشت خوار و از خانوادۀ سگ که از پرندگان کوچک و اهلی تغذیه می کند، شگال، گال، تورک، اهمر، برای مثال تنها من و یک شهر پر از خصم و تو با من / شیری و یکی دشت پر از رو به و توره (قطران - رشیدی - توره)
تصویری از توره
تصویر توره
فرهنگ فارسی عمید
توره
(رِ)
ژاک گیوم. از سیاستمداران فرانسه (1746-1794 میلادی) و رئیس مجلس فرانسه بود. تقسیم فرانسه به استانها از پیشنهادهای او بود. وی در شورای انقلاب محکوم بمرگ گردید و بوسیلۀ گیوتین اعدام شد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
توره
(رَ / رِ)
جانوری است که او را شغال گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). ابن آوی. (ربنجنی). پهلوی تورک به معنی شغال یا تورک و بلوچی تولاگ و تولاغ و شغال. (حاشیۀ برهان چ معین) :
تنها من و یک شهر پر از خصم و تو با من
شیری و یکی دشت پر از روبه و توره.
قطران (از فرهنگ رشیدی).
، بخاو آهنی که بر دست و پای ستور گذارند. (برهان) (ناظم الاطباء). شکال که بر دست اسبان نهند. (شرفنامۀ منیری) ، به ترکی قاعده و قانون و طرز و روش باشد و نام شریعتی که چنگیزخان از خودوضع کرده بود. (برهان). در ترکی روش و قاعده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). در ترکی به معنی رسم و قاعده مطلق و به مجاز شریعتی را گویند که چنگیزخان از خود وضع کرده. (غیاث اللغات) ، حالا به معنی حکم شدید پادشاهی مستعمل. (غیاث اللغات) ، به هندی کم را گویند که در مقابل بسیار است. (برهان). مأخوذ از هندی کم و اندک و قلیل. (ناظم الاطباء) ، خان زادگان خوارزم و اوزبک را که به مقام خانی نرسیده اند توره خوانند و توره بمنزلۀ میرزائی است که بر اولاد امیرتیمور اطلاق کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
توره
(تَ رِ)
فرزند عزیز و گرامی را گویند. (برهان) (از شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). خواه پسر باشد یا دختر. (ناظم الاطباء). در اوستا تئورونه صفت است به معنی جوان و برای بچۀ آدمی و جانور بکار رفته و توره (شغال) و توله از همین ریشه است. (حاشیۀ برهان چ معین) ، محبوب و معشوق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
توره
(تَ رَضْ ضُ)
نادانستگی و نااستادی کردن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
توره
(تَ رَ)
دختری که میانجی گری کند میان عشاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تور شود
لغت نامه دهخدا
توره
نادانستگی نااستادی شغال شکال
تصویری از توره
تصویر توره
فرهنگ لغت هوشیار
توره
((تُ رَ))
شغال، تورک هم گویند
تصویری از توره
تصویر توره
فرهنگ فارسی معین
توره
شغال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توره
برآمدگی یا تورم زیر گلو، نام یکی از گیاهان طبی، توبره، کیسه ی گردن آویز اسب و استر، وسیله ای برای تغییر سرعت و ارتفاع سنگ آسیاب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تورک
تصویر تورک
(پسرانه)
نام پسر شیدسب پادشاه زابلستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توری
تصویر توری
(دخترانه)
گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تورج
تصویر تورج
(پسرانه)
دلاور، یکی از سه پسر فریدون شاه، نام پسر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تورع
تصویر تورع
پرهیزکاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورم
تصویر تورم
آماسیدن، ورم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورک
تصویر تورک
خرفه
فرهنگ لغت هوشیار
بر گگی پردازگی برگه شدن، برگ خوردن جانور -1 برگ خوردن شتر و غیره، ورقه ورقه شدن جسمی، جمع تورقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورز
تصویر تورز
از ریشه پارسی وزیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورط
تصویر تورط
در گل و لای افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
لوله حلبی که آهن سفید که روی سماور گذارند، لوله دود کش کارخانه و کشتی، سوراخ فوقانی آسیا که آب از آن روی پره های آسیا ریزد، جامه جنگ شبیه به جوشن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ذغالک نوعی زغال طبیعی برنگ قهوه یی تیره که صدی پنجاه تا صدی شصت جزو کربن دارد و از خزه ای مخصوص تولید میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توده
تصویر توده
بمعنی عام و انبوه مردم کوت و رویهم ریخته شده، پشته و تل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودره
تصویر تودره
هوبره حباری
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پارچه، پارچه لطیف و مشبک و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجه
تصویر توجه
روی نهادن، روی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقی که در آن سرگین چارپایان و کاه و غیره ریزند، بته های خار که بالای دیوار و گرد باغ و پالیر جای دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبره
تصویر توبره
کیسه ای که کاه یا جز آن در آن گذارند و بر ستور آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبه
تصویر توبه
بازگشتن از گناه، اناب، بازگشت، پشیمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توته
تصویر توته
پارس تازی گشته توته زگیل گوشت زاید پلک چشم جوش پلک تراخم
فرهنگ لغت هوشیار
ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوره
تصویر آوره
گذرگاه آب معبر آب آبراهه ابره ظهاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبه
تصویر توبه
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توجه
تصویر توجه
روی آوری، پروا، رویکرد، منید، پرداختن، دریافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توده
تصویر توده
جماعت، ملت
فرهنگ واژه فارسی سره
نام روستا و باقی مانده ی برجی قدیمی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی