جدول جو
جدول جو

معنی تورزی - جستجوی لغت در جدول جو

تورزی
(تَ وَ)
تورزین. (ناظم الاطباء). رجوع به تورزین شود
لغت نامه دهخدا
تورزی
درخت تبریزی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توری
تصویر توری
(دخترانه)
گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورزی
تصویر ورزی
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تورزین
تصویر تورزین
تبرزین، نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند، سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند، تبرزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توازی
تصویر توازی
با هم محاذی شدن، با یکدیگر مقابل شدن، برابر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توزی
تصویر توزی
تهیه شده در توز
فرهنگ فارسی عمید
(تَ وَ)
تورزی. سلاحی به شکل تبر که در پهلوی زین گذارند و تبرزین نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به تبرزین شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
با هم برابر شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تحاذی. (اقرب الموارد). رجوع به متوازی شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 354 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توازی
تصویر توازی
با هم برابر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزی
تصویر ورزی
زراعت کننده کشاورز، کارگر مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزی
تصویر توزی
منسوب به توز، پارچه کتانی نازکی که نخست در شهر توز می بافته اند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پارچه، پارچه لطیف و مشبک و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورز
تصویر تورز
از ریشه پارسی وزیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزی
تصویر ورزی
((وَ))
برزگر، کشاورز، کارگر، مزدور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توزی
تصویر توزی
پارچه کتانی که در شهر توز (از شهرهای قدیم فارس) می بافتند، جامه تابستانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توازی
تصویر توازی
((تَ))
با هم مقابل گردیدن، برابر شدن
فرهنگ فارسی معین
محاذات، برابر شدن، هم سود شدن، مقابل گردیدن، مقابل هم بودن، محاذی هم بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از توری
تصویر توری
Gauzy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توری
تصویر توری
diaphane
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تبر زن، نوعی ملخ، درخت تبریزی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از توری
تصویر توری
translúcido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از توری
تصویر توری
पारदर्शी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از توری
تصویر توری
transparan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از توری
تصویر توری
โปร่งใส
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از توری
تصویر توری
doorschijnend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از توری
تصویر توری
透明的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توری
تصویر توری
traslucido
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توری
تصویر توری
translúcido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توری
تصویر توری
przezroczysty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توری
تصویر توری
прозорий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توری
تصویر توری
durchsichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توری
تصویر توری
прозрачный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توری
تصویر توری
שקוף
دیکشنری فارسی به عبری