- تورج (پسرانه)
- دلاور، یکی از سه پسر فریدون شاه، نام پسر فریدون پادشاه پیشدادی
معنی تورج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردش
بزهمندی، پتتیدن (توبه کردن) از واژگان دو پهلو، از تنگی رهیدن گناهکار شدن، پرهیز کردن از گناه، توبه کردن، بر آمدن از تنگی
ادب یافتن
روایی یافتن، گرد چیزی گردیدن
پارسی تازی گشته تذرو تیتر تورنگ
آهسته آهسته پیش رفتن
خون آلودگی، شکفتن، خود آرایی، سرخ رخساری
انس جستن، گشایش یافتن
نوعی پارچه، پارچه لطیف و مشبک و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند
نادانستگی نااستادی شغال شکال
آماسیدن، ورم کردن
خرفه
بر گگی پردازگی برگه شدن، برگ خوردن جانور -1 برگ خوردن شتر و غیره، ورقه ورقه شدن جسمی، جمع تورقات
پرهیزکاری کردن
در گل و لای افتادن
از ریشه پارسی وزیر شدن
فرانسوی ذغالک نوعی زغال طبیعی برنگ قهوه یی تیره که صدی پنجاه تا صدی شصت جزو کربن دارد و از خزه ای مخصوص تولید میشود
افروختگی آتش، پخش بوی خوش، درخشیدن گوهر
کنام تولگاه
نشان دادن زن زینت و زیبائی خود را به مرد
خود را آراستن، خودآرایی
ورم کردن، آماس کردن، آماسیدن، در علم اقتصاد کنایه از بالا رفتن قیمت ها و پایین آمدن ارزش پول
قرقاول، پرنده ای حلال گوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا می شود، نر آن دم دراز و پرهای خوش رنگ و زیبا دارد، مادۀ آن کوچک تر و دمش کوتاه است، در جنگل ها و مزارع به سر می برد، مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست می کند و ده تخم می گذارد و ۲۴ روز روی تخم ها می خوابد تا جوجه هایش از تخم بیرون آیند، تورنگ، چور، تذرو، خروس صحرایی
نوعی زغال طبیعی به رنگ قهوه ای تیره، دارای ۵۰% تا ۶۰% کربن که به هنگام سوختن بوی آمونیاک می دهد و از رسوب تدریجی گیاهان آبی مانند جلبک ها و خزه ها تولید می شود
شغال، پستانداری گوشت خوار و از خانوادۀ سگ که از پرندگان کوچک و اهلی تغذیه می کند، شگال، گال، تورک، اهمر، برای مثال تنها من و یک شهر پر از خصم و تو با من / شیری و یکی دشت پر از رو به و توره (قطران - رشیدی - توره)
کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، پایه پایه نزدیک شدن، اندک اندک به سوی چیزی رفتن، به تدریج و تأنّی، نرم نرمک، خوش خوش، کیچ کیچ، آهسته آهسته، جسته جسته، کم کم، نرم نرم، آرام آرام، خرد خرد، اندک اندک، رفته رفته، متدرّج، خوش خوشک، پلّه پلّه
سیر و گشت، کنایه از گشایش یافتن، از تنگی و دشواری بیرون آمدن، زایل شدن غم و اندوه، کنایه از گشادگی خاطر
شوره، ماده ای شیمیایی و سفید رنگ که در تهیۀ باروت به کار می رود، ابقر، فوهل
پرهیز کردن، پارسایی کردن، دوری کردن از کارهای بد، پاک دامنی، پارسایی، پرهیزکاری
ورق زدن کتاب و مجله برای آشنایی اجمالی آن، ورقه ورقه شدن جسمی
آهنگ آماج خرمنکوب، سخن چینی