- تودهنی
- ضربه ای که با دست به دهان کسی بزنند، کنایه از سخنی درشت که در پاسخ کسی بگویند و مانع سخن گفتن او بشوند
معنی تودهنی - جستجوی لغت در جدول جو
- تودهنی ((تُ دَ هَ))
- پاسخ محکم و دندان شکن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ضربه که با دست بدهان کسی بزنند
دودآهنگ، دودکش، تنوره، تنورۀ بالای گلخن یا مطبخ
جای نگهداری گاو گاودانی
دشنام، ناسزا
آکاتالیپسی
لایق بودن
فولاد، آهن جوهردار
روغن مالیدن چرب کردن چرباندن چرب کردن روغن مالیدن، روغن مالی. روغن مالی کردن
بهم نزدیک شدن
فساد ضایع شدن، نابودی
مانده و سست گردیدن
معاندت و سرکشی و گردنکشی
قدومه قدامه
سست کردن، خوار شمردن
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
خواروخفیف کردن، سست کردن، ضعیف کردن
سست شدن، سستی کردن، کوتاهی کردن در کاری
روغن مالی کردن، به چیزی روغن مالیدن، چرب کردن
درخور بودن، آنچه وجود داشته باشد، قضا و قدر، سرنوشت
سرکشی، نافرمانی
بره ای که در شکم میش است و پیش از آنکه زاییده شود مادرش را بکشند و آن را بیرون بیاورند
سرکشی، نافرمانی، برای مثال توسنی کردم، ندانستم همی / کز کشیدن تنگ تر گردد کمند (رابعه بنت کعب - شاعران بی دیوان - ۷۴)
به هم نزدیک شدن
گیاهی بیابانی و شبیه گیاه خردل با برگ های باریک و کرک دار و گل های زرد و خوشه ای و دانه های ریز و قهوه ای رنگ و لعاب دار، خیس کرده یا دم کردۀ آن را برای تسکین سینه درد و دفع سرفه می خورند و برای صاف کردن سینه و رفع گرفتگی صدا نافع است
قدومه، مادردخت، شندله، اوسیمون، جنفج
قدومه، مادردخت، شندله، اوسیمون، جنفج
Anointment
Disparagement, Offence, Revilement
Illusive, Spurious
Obtuseness
obtusidade