جدول جو
جدول جو

معنی تودهنی - جستجوی لغت در جدول جو

تودهنی
ضربه ای که با دست به دهان کسی بزنند، کنایه از سخنی درشت که در پاسخ کسی بگویند و مانع سخن گفتن او بشوند
تصویری از تودهنی
تصویر تودهنی
فرهنگ فارسی عمید
تودهنی((تُ دَ هَ))
پاسخ محکم و دندان شکن
تصویری از تودهنی
تصویر تودهنی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توهین
تصویر توهین
خواروخفیف کردن، سست کردن، ضعیف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دودهنج
تصویر دودهنج
دودآهنگ، دودکش، تنوره، تنورۀ بالای گلخن یا مطبخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانی
تصویر توانی
سست شدن، سستی کردن، کوتاهی کردن در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدهین
تصویر تدهین
روغن مالی کردن، به چیزی روغن مالیدن، چرب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بودنی
تصویر بودنی
درخور بودن، آنچه وجود داشته باشد، قضا و قدر، سرنوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواهی
تصویر تواهی
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
بنا بنوشتۀ نزهه القلوب از دیه های ناحیۀ رودقات از نواحی هفت گانه تبریز است. (نزهه القلوب چ لیدن ص 79)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو)
گاودانی. جای نگه داشتن گاو. رجوع به گاودانی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دودآهنگ. دودهنج. دودآهنج. (از ناظم الاطباء) (از برهان) :
آن جنت ارم بین چون دودهنگ نمرود
وآن کعبۀ کرم بین چون بادیه مشمر.
شرف شفروه.
کآن باز را که قلۀ عرش است جای آن
در دودهنگ خاک خطا باشد آشیان.
خاقانی.
رجوع به دودآهنج و دودآهنگ در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دودهنگ. دودآهنج. دودآهنگ. (از ناظم الاطباء) (از برهان). همان دودآهنگ است. (آنندراج). رجوع به دودآهنج و دودآهنگ در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
جمهوریی است شامل بخشی از آفریقای غربی فرانسه بوسعت 1204000 کیلومتر مربع و جمعیت آن 3300000 تن پایتخت آن ’باماکو’ و شهرهای مهم آن ’کایس’ تومبوکتو سیکاسو و ’سگو’ است، کشور مذکور شامل بخشی از صحرا در شمال و دره های فوقانی سنگال و نیجریه در جنوب میباشد، بومیان بیشتر مشغول زراعت ارزن، ذرت و برنج هستند و آبیاری بوسیلۀ سدهایی که در شعب رود نیجریه بسته اند صورت میگیرد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ دَ / دِ)
آنچه لایق ستودن باشد. آنچه درخور ستایش باشد
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مدد و کمک و یاری و معاونت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان درب قاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور واقع است و 179 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
منسوب به توران و ترکمان، (ناظم الاطباء)، مردم توران زمین:
آن همه شاهان ایرانی و تورانی کجاست
کز نهیب تیغشان بسته کمر جوزاستی،
نجم الدین دایه (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 22)،
، زبان مردم توران، زبانهای تورانی، السنۀ اقوام تاتار و ترک و مغول و مانند آنهاست، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا)، رجوع به مزدیسنا و ایران باستان ج 3ص 2225 و 2226، 2269 و 2574 و تورانیان شود
لغت نامه دهخدا
(بَدْ، دَ هََ)
عمل بددهن. فحش. ناسزا. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شوذنیق، معرب سودنیق، نوعی گنجشگ، (فرهنگ فارسی معین) : عطارد دلالت کند بر کبوتر و سار ... و مرغ آبی و سودانی، (التفهیم)، رجوع به سودانیات وسودانیه شود، سودانیه، زرزور، (فرهنگ فارسی معین) (از ابن البیطار)، حبشی و سیاه، (آنندراج)،
منسوب بسودان، اهل سودان، از مردم سودان، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تواهی
تصویر تواهی
فساد ضایع شدن، نابودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودری
تصویر تودری
قدومه قدامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسنی
تصویر توسنی
معاندت و سرکشی و گردنکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانی
تصویر توانی
مانده و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودنی
تصویر بودنی
لایق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدانی
تصویر تدانی
بهم نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
روغن مالیدن چرب کردن چرباندن چرب کردن روغن مالیدن، روغن مالی. روغن مالی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روهنی
تصویر روهنی
فولاد، آهن جوهردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تو دهنی
تصویر تو دهنی
ضربه که با دست بدهان کسی بزنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گودانی
تصویر گودانی
جای نگهداری گاو گاودانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهین
تصویر توهین
سست کردن، خوار شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودنی
تصویر بودنی
((دَ))
پیشامد، ماجرا، سرنوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
آکاتالیپسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توهین
تصویر توهین
دشنام، ناسزا
فرهنگ واژه فارسی سره
ستایش کردنی، تحسین کردنی، قابل ستایش، تمجیدکردنی، درخورتحسین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آتش خانه حمام
فرهنگ گویش مازندرانی