جدول جو
جدول جو

معنی تودری - جستجوی لغت در جدول جو

تودری
گیاهی بیابانی و شبیه گیاه خردل با برگ های باریک و کرک دار و گل های زرد و خوشه ای و دانه های ریز و قهوه ای رنگ و لعاب دار، خیس کرده یا دم کردۀ آن را برای تسکین سینه درد و دفع سرفه می خورند و برای صاف کردن سینه و رفع گرفتگی صدا نافع است
قدومه، مادردخت، شندله، اوسیمون، جنفج
تصویری از تودری
تصویر تودری
فرهنگ فارسی عمید
تودری
(دَ)
مرکّب از: تو + در + ی، قالی یا گلیم یا بساطی دیگر که در آستانه های در افکنند. قالیچه یا گلیم خردی که میان دو دیوار آستانۀ در افکنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تودری
(دَ)
تخم گیاهی است که آن را به عربی قصیصه خوانند و در صفاهان قدامه و در کرمان مادردخت گویند، و خوردن آن قوت باه دهد. (برهان). تخمی لعابی که قدامه و تخم مادردخت نیز گویند. (ناظم الاطباء). تخم گیاهی است که در صفاهان قدامه و در کرمان مادردخت گویند و معرب آن تودریج است. (انجمن آرا) (آنندراج). اشجاره. اروسیمون. شندله. قدومه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).... و به یونانی اروسمن و به عربی بزر خمخم نامند. نبات او را برگ دراز و بی ساق و شاخهای او سرخ و صلب و با اندک خاری ریزه و ثمرش در غلاف باریک و لطیف و تخمش از عدس کوچکتر و اندک پهن و سرخ و زرد و سفید می باشد... و رجوع به لکلرک ج 1 ص 321 ذیل توذری و تحفۀ حکیم مؤمن وفهرست مخزن الادویه و ترجمه ضریر انطاکی و ترجمه صیدنه و بحر الجواهر و اختیارات بدیعی و الفاظ الادویه شود، بمعنی سماق هم بنظر آمده است و معرب آن تودریج است. (برهان). سماق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تودری
قدومه قدامه
تصویری از تودری
تصویر تودری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توسری
تصویر توسری
ضربه ای که با دست بر سر کسی بزنند، کنایه از تحقیر، سرزنش تحقیرآمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواری
تصویر تواری
پنهان شدن، نهفته شدن، در به در شدن
فرهنگ فارسی عمید
بره ای که در شکم میش است و پیش از آنکه زاییده شود مادرش را بکشند و آن را بیرون بیاورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تودره
تصویر تودره
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرز، جرد، ابره، شاست
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
توریج. تودری. تدرج. تودرج. توذری. (از دزی ج 1 ص 154). دوایی است برای نشاندن آماس ها بکار دارند. (نزهه القلوب). رجوع به تودری و اروسیمون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توقدری
تصویر توقدری
ترکی خرچال میشمرغ هوبره از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودره
تصویر تودره
هوبره حباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توذری
تصویر توذری
تودری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توغدری
تصویر توغدری
ترکی خرچال میشمرغ هوبره از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواری
تصویر تواری
پنهان و پوشیده شدن، اختفاء، پوشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودره
تصویر تودره
((دَ رِ))
هوبره، پرنده ای است وحشی و حلال گوشت، بزرگتر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زردرنگ و خال دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تواری
تصویر تواری
((تَ))
پنهان شدن، نهفته گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پودری
تصویر پودری
Powdery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پودری
تصویر پودری
poudreux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پودری
تصویر پودری
가루 같은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پودری
تصویر پودری
粉っぽい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پودری
تصویر پودری
אבקתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پودری
تصویر پودری
चूर्णयुक्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پودری
تصویر پودری
berbentuk bubuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پودری
تصویر پودری
เป็นผง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پودری
تصویر پودری
порошковый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پودری
تصویر پودری
poederig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پودری
تصویر پودری
polvoriento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پودری
تصویر پودری
polveroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پودری
تصویر پودری
empoeirado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پودری
تصویر پودری
粉状的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پودری
تصویر پودری
proszkowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پودری
تصویر پودری
порошкоподібний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پودری
تصویر پودری
pulverig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پودری
تصویر پودری
yenye unga
دیکشنری فارسی به سواحیلی