جدول جو
جدول جو

معنی توخیش - جستجوی لغت در جدول جو

توخیش(تَ)
کم کردن دهش را، بدست کسی سپردن خویشتن را و فرمانبرداری وی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ردی و پست ساختن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
توخیش
افسار پذیری پیروی کورکورانه
تصویری از توخیش
تصویر توخیش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
متوجه کردن کسی را در کاری، جستن خشنودی کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَدْ دی)
سلاح و جامه از خود انداختن، و منه الحدیث: فوحشوا برماحهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: أعطاه تمرهً فوحش بها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَطْ طُ)
بر یکدیگر برآغالیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برآغالانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فتنه کردن میان مردم و درهم انداختن مردم را به دشمنی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
آشکار گردیدن درخش خدرگ به وزیدن باد بر آن: وبش الجمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درآویختن قوم در کاری از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعلق قوم در امری از هر مکان، گرد آمدن جمیع قبائل مختلف برای جنگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
کم و اندک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(تَ رَکْ کُ)
آشکار نمودن یک جزء از حدیث را: وطش الحدیث توطیشاً، بین طرفاً منه . تقول: وطش لی شیئاًمن الحدیث حتی اذکره، ای افتح شیئاً منه، آماده کردن برای کسی حقیقت سخن و رأی و عمل را، اثر گذاشتن در چیزی، کمی دادن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سؤال کردن جمع از کسی و ندادن او چیزی به آنها: سألوه فماوطش الیهم بشی ٔ، ای لم یعطهم شیئاً، دفاع نکردن از نفس خود: ضربوه فماوطش الیهم، ای لم یدفع عن نفسه، یعنی زدند او را و او دست خود را بلند ننمود و از خود دفاع نکرد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیان کردن: وطش لی شیئاً و غطش (به صیغۀ امر) ، یعنی بیان کن از برای من چیزی تا ذکر کنم آن را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَزْ زُ)
جستن. (زوزنی). صواب جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تحری. تطلب. طلب افضل در خیر. رای صواب ترین جستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به شرایط موافقت و مصادقت در تحری مراضی و توخی مطالب و مباغی آن حضرت قیام نمودی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 47) ، خشنودی خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قصد کردن. (آنندراج) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ)
بمعنی کشیدن باشد مطلقاً. (برهان) (آنندراج). رسم و کشیدگی و نقش. (ناظم الاطباء). رجوع به تخشیدن و لسان العجم شعوری ج 1 ص 280 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توریش
تصویر توریش
بر غلانیدن انگیزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توحیش
تصویر توحیش
سلاح و جامه از خود انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توخی
تصویر توخی
صواب جستن
فرهنگ لغت هوشیار