- توجیه
- درست انگاری، روایش
معنی توجیه - جستجوی لغت در جدول جو
- توجیه
- روی فرا گردانیدن، روی سوی کسی کردن
- توجیه
- آوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری، دلیلی که به این منظور آورده می شود، در علوم ادبی در قافیه، حرکت ماقبل حرف روی اعم از فتحه یا ضمه یا کسره، مثل کسرۀ دال و گاف در کلمۀ دل و گل، در ادبیات در فن بدیع سخن گفتن به نوعی که محتمل دو معنی ضد هم باشد، محتمل الضدین
- توجیه ((تُ))
- کسی را به سوی دیگری فرستادن، نیک بیان کردن مطلبی، سعی در موجه جلوه دادن کار یا حرف نابجا
- توجیه
- Justification
- توجیه
- оправдание
- توجیه
- Rechtfertigung
- توجیه
- обґрунтування , виправдання
- توجیه
- uzasadnienie
- توجیه
- 辩护 , 辩解
- توجیه
- justificação
- توجیه
- giustificazione
- توجیه
- justificación
- توجیه
- justification
- توجیه
- rechtvaardiging
- توجیه
- การพิสูจน์ , การให้เหตุผล
- توجیه
- justifikasi, pembenaran
- توجیه
- تحقيقٌ , تبرير
- توجیه
- औचित्य , औचित्य
- توجیه
- הצדקה , הצדקה
- توجیه
- 正当化 , 正当化
- توجیه
- haklılık, haklı çıkarma
- توجیه
- uhalali, uhalalishaji
- توجیه
- যুক্তিসঙ্গততা , সাফাই
- توجیه
- جواز , جواز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپارش، پیشنهاد، رهنمود، سفارش
شویی شوهری، جفتایی
امید داشتن
روزگار گذرانیدن
برهنه کردن، گشادن
سگالش زمینه سازی، ساخت و پاخت، آماده کردن، بازپساوندی باز آوردن پساوند در چامه
اندرز کردن و فرمودن
نگاردن نگاردن جامه، آراستن
بمعنی استعمال لفظی که آن دو معنی باشد، یکی نزدیک و دیگری دور و منظور معنی دور باشد