جدول جو
جدول جو

معنی توجؤ - جستجوی لغت در جدول جو

توجؤ(تَ)
به دست و به کارد زدن، یقال: توجأه بالید و السکین توجؤاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). با کارد و دست زدن بر موضعی. (از اقرب الموارد). در حدیث ابوهریره: فحدیدته فی بطنه یتوجاء بها فی نار جهنم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
لازم گرفتن چیزی، چنگ درزدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، شاد گردیدن، بخیلی کردن به کسی یا چیزی، مولع و حریص شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَسْ سُ)
برابر شدن بر کسی زمین و یافراگرفتن آن و یا ویران کردن و یا بشکستن: تودأت علیه الارض، منقطع گردیدن و پنهان شدن اخبار از کسی: تودأت علیه و عنه الاخبار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گرفتن مال خود را: توداء زید علی ماله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، هلاک کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به تودی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَعْ عی)
پرشدن مشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پرشدن ظرف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَخْ خُ)
خشک یافتن چاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وجّاء الرکیه توجیئاً، وجدها وجاءهً، ای لا خیر فیها لانقطاع مائها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرکّب از: ’وض ء’ دست و روی شستن. (زوزنی، (دهار) (آنندراج)، دست و پا شستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، و فی الحدیث: توضاء و امما غیرت النار، ای نظفوا ایدیکم. (اقرب الموارد) ، وضو کردن نماز را: توضأت للصلوه، وضو کردم نماز را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)، توضیت للصلوه، ای توضأت للصلوه. (ناظم الاطباء)، توضیت، بالیاء، لغت یالثغه است در توضوء. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد)، وضو گرفتن. دست نمازگرفتن. آبدست کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، توضی. (منتهی الارب)، رجوع به توضی شود، بالغ شدن غلام و جاریه: توضاء الغلام و الجاریه، بالغ شدند و رسیدند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، رسیدن غلام و دختر به حد بلوغ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
به پای سپردن. (زوزنی). سپردن زیر پا، سازواری و موافقت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ)
تکیه کردن. (دهار) (آنندراج) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تکیه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکیه کردن بر عصا. و در الاساس: جاء یتوکاء علی هراوته یتحامل علیها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ زُ)
هجا کردن حروف را، مثل تهجی. (منتهی الارب) (آنندراج). هجا کردن حروف و هجی نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به چشم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تنجاه تنجوءً او انتجاه انتجاءًبمعنی نجاه، ای اصابه بالعین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا