جدول جو
جدول جو

معنی توجه - جستجوی لغت در جدول جو

توجه
رو کردن، روی آوردن، رو گرداندن به طرف چیزی
تصویری از توجه
تصویر توجه
فرهنگ فارسی عمید
توجه
روی نهادن، روی آوردن
تصویری از توجه
تصویر توجه
فرهنگ لغت هوشیار
توجه
((تَ وَ جُّ))
روی کردن، روی گردانیدن به سوی چیزی
تصویری از توجه
تصویر توجه
فرهنگ فارسی معین
توجه
روی آوری، پروا، رویکرد، منید، پرداختن، دریافت
تصویری از توجه
تصویر توجه
فرهنگ واژه فارسی سره
توجه
تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش، پرستاری، تیمار، دل سوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت، اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، مبالات، محل، مراعات، ملاحظه، وقع، پروا، تمایل، میل، نگهداری، روی کردن، روی آوردن، تیمار داشتن، غمخواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توجه
انتباهٌ
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به عربی
توجه
Attention
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
توجه
attention
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
توجه
atención
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
توجه
внимание
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به روسی
توجه
Aufmerksamkeit
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به آلمانی
توجه
увага
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
توجه
uwaga
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به لهستانی
توجه
注意
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به چینی
توجه
atenção
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
توجه
মনোযোগ
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به بنگالی
توجه
توجہ
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به اردو
توجه
umakini
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
توجه
dikkat
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
توجه
주의
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به کره ای
توجه
注意
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
توجه
תשומת לב
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به عبری
توجه
attenzione
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
توجه
perhatian
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
توجه
ความสนใจ
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به تایلندی
توجه
aandacht
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به هلندی
توجه
ध्यान
تصویری از توجه
تصویر توجه
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ جَ / جِ)
قسمی از شاهین که متلون باشد. (آنندراج از فرهنگ فرنگ). قسمی از باز شکاری الوان. (ناظم الاطباء). رجوع به ستوچه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوجه
تصویر بوجه
به روش به گونه ی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توده
تصویر توده
جماعت، ملت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توسه
تصویر توسه
آلدر گیلانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توشه
تصویر توشه
اسباب سفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زوجه
تصویر زوجه
همسر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توبه
تصویر توبه
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
درست انگاری، روایش
فرهنگ واژه فارسی سره