جدول جو
جدول جو

معنی توبیخی - جستجوی لغت در جدول جو

توبیخی
(تَ / تُو)
منسوب به توبیخ و ملامت. (ناظم الاطباء). رجوع به توبیخ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی از شعر که عبارت از دو بیت یا چهار مصراع است و مانند رباعی مصراع اول و دوم و چهارم آن قافیه دارد اما وزن آن با وزن رباعی فرق دارد و بر وزن لاحول و لاقوه الا باللّه نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توبیخ
تصویر توبیخ
نکوهش کردن، سرزنش کردن، نکوهیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوبینی
تصویر دوبینی
یکی را دوتا دیدن، لوچ بودن، لوچی، حالت چشم که یک چیز را دوتا ببیند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
سرزنش کردن. (زوزنی) (دهار). نکوهیدن و بیم و تهدید کردن و سرزنش نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملامت و سرزنش کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). ملامت و نکوهش وسرزنش. (ناظم الاطباء). نکوهش. توکیس. عذل. لوم. ملامت. سرزنش کردن. سرزنش. سرکوفت. سراکوفت. تعییر. تعنیف. نکوهیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نوآموز را ذکر تحسین و زه
ز توبیخ و تهدید استاد به.
(بوستان).
شنیدم سر از فرمان ملک باززد... بفرمود تا مضمون خطاب را به زجر و توبیخ از وی مستخلص کردند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
منسوب به تولید یا امور (کارهای) تولیدی. کارهایی که موجب بکار افتادن چرخهای اقتصادی کشور و بکار گماشتن عده ای از افراد میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
منسوب به تاریخ: جنبه تاریخی داستان تاریخی، قابل درج در تاریخ: (این واقعه تاریخی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبیخات
تصویر توبیخات
جمع توبیخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبیخ
تصویر توبیخ
سرزنش کردن، نکوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
چار بندی گونه ای از سرواد، یکی از گوشه های چهار گاه، یکی از گوشه های سه گاه، یکی از گوشه های شور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبیخ
تصویر توبیخ
((تُ))
نکوهیدن، سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
قدیمی، بسیار قدیمی، سزاوار ثبت شدن در تاریخ
فرهنگ فارسی معین
((دُ بِ))
شعری دارای دو بیت یا چهار مصراع که مصراع های اول و دوم و چهارم دارای یک قافیه هستند، یکی از گوشه های چهارگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توبیخ
تصویر توبیخ
نکوهش، سرزنش
فرهنگ واژه فارسی سره
تنبیه، گوشمالی، مجازات
متضاد: تشویق، سرزنش، شماتت، قدح، مواخذه، مذمت، ملامت، نکوهش، نکوهیدن، سرزنش کردن
متضاد: ستودن، مدح کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از توصیفی
تصویر توصیفی
Descriptive, Descriptively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توضیحی
تصویر توضیحی
Demonstrative, Parenthetic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
Reproductive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنبیهی
تصویر تنبیهی
Punitive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
Historical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توضیحی
تصویر توضیحی
демонстративний , вставний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
репродуктивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
історичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تنبیهی
تصویر تنبیهی
каральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توصیفی
تصویر توصیفی
beschreibend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توضیحی
تصویر توضیحی
demonstrativ, erklärend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تنبیهی
تصویر تنبیهی
strafend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
reproduktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
historisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توصیفی
تصویر توصیفی
описательный , описательно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توضیحی
تصویر توضیحی
демонстративный , пояснительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
репродуктивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تنبیهی
تصویر تنبیهی
карательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاریخی
تصویر تاریخی
исторический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توصیفی
تصویر توصیفی
описовий , описово
دیکشنری فارسی به اوکراینی