جدول جو
جدول جو

معنی توانگردست - جستجوی لغت در جدول جو

توانگردست(تُ / تَ گَ دَ)
قوی پنجه. توانا. نیرومند. که دارای بازوانی نیرومند و زورآور باشد، بخشنده. کریم. توانگردل. رجوع به همین کلمه و توانگر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ / تَ گَ هَِمْ مَ)
باهمت. دارندۀ همت: مقربان حضرت حق جل وعلا توانگرانند درویش سیرت و درویشانند توانگرهمت. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ گَ دِ)
بزرگواری. سخاوت. بلندطبعی. بخشندگی:
دانم و از رای تو آگه شدم
کاین ز توانگردلی و از سخاست.
فرخی.
به جوانمردی و تشریف نوازی مشهور
به توانگردلی و نیک نهادی مشهود.
سعدی.
رجوع به توانگردل و توانگر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ گَ دِ)
بلندطبع. کریم. بخشنده:
غلامش به دست کریمی فتاد
توانگر دل و دست و روشن نهاد.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا