- تواسی
- فرش منقش مانند گلیم و قالی،
برای مثال فکنده ست فراش باد بهاری / تواسی الوان ابرکوه و کردر (عبدالقادر نائینی- رشیدی - تواسی)
معنی تواسی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع راسیه، ایستاها پا برجاها، کوه های استوار جمع راسیه ثابتها راسخها، کوههای سخت بنیاد
پاره پاره گردانیدن
فساد ضایع شدن، نابودی
مانده و سست گردیدن
پیاپی شدن، تتابع
تمام و کمال گردیدن
یکدیگر را وصیت و اندرز کردن
با هم برابر شدن
پنهان و پوشیده شدن، اختفاء، پوشیدگی
هم آشامی با هم آشامیدن
ریاضت کش
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
پنهان شدن، نهفته شدن، در به در شدن
کوه های بلند و پابرجا، کوه های استوار
سست شدن، سستی کردن، کوتاهی کردن در کاری
پیاپی رسیدن، یکی پس از دیگری آمدن، پی در پی بودن، پشت سر هم قرار داشتن
با هم محاذی شدن، با یکدیگر مقابل شدن، برابر شدن
به یکدیگر اندرز دادن و سفارش کردن، به هم وصیت کردن
انگور بیدانه
یکدیگر را به صبر فرمودن پیروی رویکرد، شکیبایی پیروی کردن اقتدا کردن، شکیب ورزیدن شکیبایی کردن، پیروی اقتدا، شکیبایی
پیروی کردن، اقتدا کردن، تقلید کردن
سلول شناسی