جدول جو
جدول جو

معنی تواره - جستجوی لغت در جدول جو

تواره
بوته های خار که بر روی دیوار و دور باغ و پالیز قرار می دهند، کلبه ای که از بوته ها و شاخ و برگ درخت در کنار کشتزار درست کنند، برای مثال بباید رفتن آخر چند باشی / چو متواری در این خانۀ تواره (ناصرخسرو - ۴۶۰)، خانه ای که در آن سرگین چهارپایان و کاه و خار و خاشاک بریزند
تصویری از تواره
تصویر تواره
فرهنگ فارسی عمید
تواره
(تَ رَ / رِ)
نشیمن و خانه و دیواری را گویند که از نی و علف سازند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). خانه ای که از نی و علف سازند و در آن مستحفظین باغ انگور پناهنده شوند. (ناظم الاطباء) :
بباید رفت آخر چند باشی
چو متواری در این خانه تواره.
ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تواره
(تُ رَ / رِ)
خانه ای باشد که در آن بجز سرگین و پلیدی و کاه هیچ نبود. (صحاح الفرس). خانه ای را گویند که در آن کاه و سرگین و پلیدیها ریزند. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). زبیل دان. (ناظم الاطباء) ، خار سر دیوار و دور باغ و فالیز باشد. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) :... خاکستر از زیر دیگ هریسه برداشت و ببام برآورد و بر بام او مغاکی بود تا آگنده شود و پاره ای آتش در میان خاکستر بود و وی ندانسته بود، باد برد و آن آتش بر تواره زد و آن تواره درگرفت و از آن جمله بازارها درگرفت. (تاریخ بخارا ص 113)
لغت نامه دهخدا
تواره
اطاقی که در آن سرگین چارپایان و کاه و غیره ریزند، بته های خار که بالای دیوار و گرد باغ و پالیر جای دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تواره
((تُ رِ))
اتاقی که در آن سرگین چارپایان و کاه و غیره ریزند، بته های خار که بالای دیوار و گرد باغ و پالیز قرار می دهند
تصویری از تواره
تصویر تواره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زواره
تصویر زواره
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تخواره
تصویر تخواره
(پسرانه)
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام پدر خزانه دار خسرو پرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دواره
تصویر دواره
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، بردال، پردال، فرکال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سواره
تصویر سواره
مهمانی در شب که همراه با موسیقی و رقص است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اواره
تصویر اواره
دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، ایاره، اوارجه، برای مثال همی فزونی جوید اواره بر افلاک / که تو به طالع میمون بدو نهادی روی (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواهه
تصویر تواهه
تباهچه، خوراکی که از گوشت و بادنجان درست کنند، بورانی بادنجان، کباب، تباهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواری
تصویر تواری
پنهان شدن، نهفته شدن، در به در شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توارث
تصویر توارث
از یکدیگر ارث بردن، به هم ارث دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواره
تصویر کواره
کوار، سبد بزرگ برای حمل میوه، کندو، کباره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فواره
تصویر فواره
لولۀ متصل به منبع آب که آب از آن به هوا می جهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخاره
تصویر تخاره
اسبی که در تخارستان پرورش یافته، اسب تخاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاره
تصویر تجاره
کره اسب، برای مثال آنکه تدبیر او سواری کرد / بر جهان تجارۀ توسن (فرخی - ۳۰۷)، بعضی این کلمه را تحریف تخاره دانسته اند، منسوب به تخارستان مثلاً اسب تخاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواره
تصویر قواره
واحد شمارش پارچه به اندازه ای که لباس دوخته شود، واحد شمارش زمین به اندازه ای که یک بنا در آن ساخته شود، ظاهر مثلاً ریخت و قواره، شایسته، متناسب
فرهنگ فارسی عمید
(عُتْ رَ)
قبیله ای از عرب که به پایداری و خشونت در جنگ معروف به ودند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِتْ رَ)
مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب). مرد کوتاه بالای پرگوشت. (اقرب الموارد) ، پاره ای از گوشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تودره
تصویر تودره
هوبره حباری
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان) پرورش یافته اسب تخاری. توضیح این کلمه که در ویس و رامین ترجمه گرجی آمده در چاپهای فارسی منظومه مذکور و نیز در فرهنگها بصورت (تجاره) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توابه
تصویر توابه
رسوائی و عار و حیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواجه
تصویر تواجه
تقابل، همدیگر مقابله شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توارث
تصویر توارث
از یکدیگر میزان میراث گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توارد
تصویر توارد
در یک وقت وارد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواهه
تصویر تواهه
نوعی غذا که از گوشت و بادنجان سازند قلیه بادنجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبره
تصویر توبره
کیسه ای که کاه یا جز آن در آن گذارند و بر ستور آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراره
تصویر تراره
ترس و ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان) پرورش یافته اسب تخاری. توضیح این کلمه که در ویس و رامین ترجمه گرجی آمده در چاپهای فارسی منظومه مذکور و نیز در فرهنگها بصورت (تجاره) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
خوردنی، طعامی که مقوی بدن شود، در ترکیب بمعنی (خوارنده) (خورنده) آید: شرابخواره میخواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواره
تصویر دواره
پرگار، چرخنده گردنده مونث دوار، پرگار، هاله ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواره
تصویر آواره
از وطن دور، سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواری
تصویر تواری
پنهان و پوشیده شدن، اختفاء، پوشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توارث
تصویر توارث
همریگی
فرهنگ واژه فارسی سره