- تهیه
- آمایش، بسیجیدن
معنی تهیه - جستجوی لغت در جدول جو
- تهیه
- نظم و ترتیب، آماده ساختن، تدارک و بسیج و آمادگی
- تهیه
- مهیا کردن، آماده ساختن
- تهیه ((تَ هِ یِّ))
- آماده کردن، ساختن، آمادگی، بسیج
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشت دادن
روشن و تابان
ساختن، نیکو کردن کار را
آماده بودن ساخته شدن ساخته و آماده شدن برای کاری
کسی که باو تهمت زده شده
آسیب رساندن آکاندن (معیوب کردن) زیرک دانستن
مشابه و مانند گردیدن چیزیرا
پنهان کردن مذهب خویش، احتیاط کردن، پرهیز کردن
پشت به چیزی گذاشتن
ارمغان فرستادن، جداکردن
شمردن حروف
به هیجان آمدن
ترسیدن، شکوه داشتن
عوض کردن هوای اطاق
فرخنده گویی فرخنده خواهی شادباش
متکبر لاف زدن، سرگشته حیران متحیر. هلاک شوند
منع، بازداشت، پایان چیزی، عقل، خرد
به هیجان آمدن، برانگیخته شدن، جنبیدن
هوا را خنک کردن، هوای جایی را عوض کردن، داخل کردن هوای تازه در جایی و خارج کردن هوای آلوده به دود یا بوهای نامطبوع با وسایل مکانیکی یا باز کردن درها و دریچه ها
پشت دادن به چیزی، پشت خود را به چیزی نهادن، محل وسیع برای روضه خوانی و عزاداری، جای نگه داری مستمندان
خودداری از اظهار عقیده و مذهب یا تظاهر برخلاف عقیده، خود را هم مذهب دیگران نشان دادن برای حفظ جان، پرهیزکاری، پرهیز کردن
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، سدکیس، نوسه، آدینده، قوس و قزح، سرکیس، شدکیس، ترسه، کلکم، آلیسا، قزح، آزفنداک، سرویسه، نوشه، درونه، آفنداک، تربسه، رخش، تیراژی، سویسه، سرگیس، ایرسا، نوس، اغلیسون، کرکم، تربیسه، توبه، تیراژه، آژفنداک
دایه، زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد، پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند، قابله
سست ناتوان: مرد
پایان چیزی، منع
پرهیز کردن، خودداری از آشکار کردن مذهب خویش برای حفظ جان