- تهی
- خالی
معنی تهی - جستجوی لغت در جدول جو
- تهی
- خالی، مقابل پر
- تهی
- مقابل پر، آنچه چیزی در داخل آن نباشد، خالی، بی ارزش، تنها،
برای مثال کوفته بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی کوفته ست (سعدی۱ - ۱۰۳)
- تهی ((تُ))
- خالی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آمایش، بسیجیدن
نظم و ترتیب، آماده ساختن، تدارک و بسیج و آمادگی
آماده بودن ساخته شدن ساخته و آماده شدن برای کاری
کسی که باو تهمت زده شده
به هیجان آمدن
ترسیدن، شکوه داشتن
مهیا کردن، آماده ساختن
به هیجان آمدن، برانگیخته شدن، جنبیدن
آماده شدن، آمادگی
خستگی درماندگی، ناتوانی ضعف، ملالت افسردگی، پریشانی
ستیزه جو، جنگجو
بازداری
نیکوئی و خوبی، خوشی و بهتری
خردمند، عاقل
رونده، راه افتاده، مسافر، راهی
تحسین، آفرین، احسنت
سرگردانی و خودپسندی
کلمه تحسین زه اخهی، خوشا، مرحبا خ
رطوبت
پستانداری از راسته جوندگان که خاص نواحی گرم و معتدل آسیا و افریفا و اروپاست. این جانور نسبتا قوی و جثه اش تقریبا باندازه روباه و دارای تیرهای نوک تیز و بالنسبه طویلی است که سطح پشت وی را فرا گرفته خار پشت تیر انداز
آرزو کردن
پرهیزگار، ترسنده از خدای