جدول جو
جدول جو

معنی تهکم - جستجوی لغت در جدول جو

تهکم
شکسته و ویران شدن
تصویری از تهکم
تصویر تهکم
فرهنگ لغت هوشیار
تهکم
استهزا کردن، خشم گرفتن، تکبر کردن، بر فوت چیزی پشیمانی خوردن، فروریختن و ویران شدن چاه و مانند آن
تصویری از تهکم
تصویر تهکم
فرهنگ فارسی عمید
تهکم
((تَ هَ کُّ))
دست انداختن، خشم گرفتن، پشیمانی خوردن، ویران شدن
تصویری از تهکم
تصویر تهکم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهکمی
تصویر تهکمی
مسخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهکم
تصویر متهکم
مرد متکبر، بزرگ منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهیم
تصویر تهیم
کسی که باو تهمت زده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکم
تصویر تحکم
فرمان بردن و حکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدم
تصویر تهدم
ویرانی، بد زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهوم
تصویر تهوم
چرت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهکن
تصویر تهکن
پشیمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهضم
تصویر تهضم
ستمدیدگی، خشمگینی، گردن نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهشم
تصویر تهشم
مهربان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبکم
تصویر تبکم
درماندن در سخن ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکم
تصویر تحکم
حکم کردن، حکومت کردن به زور، به میل و رای خود حکم کردن، فرمانروایی، زورگویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحکم
تصویر تحکم
((تَ حَ کُّ))
زور گفتن، به میل خود رفتار کردن، حکم عادلانه کردن، زورگویی و تعدی، حکومت، فرمانروایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهم
تصویر تهم
(پسرانه)
قوی، نیرومند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهم
تصویر تهم
قوی و نیرومند بدبو و گندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهک
تصویر تهک
خالی تهی، برهنه عریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهم
تصویر تهم
قوی، نیرومند، برای مثال ورا هوش در زاولستان بود / به دست تهم پور دستان بود (فردوسی - ۵/۲۹۷)، که را بخت و شمشیر و دینار باشد / و بالا و تن تهم و پشت کیانی (دقیقی - ۱۰۷)بزرگ، بی همتا در بزرگی و دلیری و زورمندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهم
تصویر تهم
((تُ هَ))
جمع تهمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهم
تصویر تهم
((تَ))
پرزور، نیرومند، شجاع، دلیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهک
تصویر تهک
((تَ هَ))
غبار، خاک زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهک
تصویر تهک
((تَ هَ جُّ))
خالی، برهنه، عریان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهک
تصویر تهک
تهی، خالی
برهنه، لخت، عریان، ورت، عور، غوشت، لچ، اوروت، متجرّد، لوت، معرّیٰ، لاج، عاری، پتی، رت برای مثال ای ز همه مردمی تهی و تهک / مردم نزدیک تو چرا پاید (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۵)
خاک، گرد، غبار، زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهکمات
تصویر تهکمات
جمع تهکم
فرهنگ لغت هوشیار