- تهندم (قُ شُ دَ)
از هندم معرب اندام فارسی، تظریف و استوار کردن چیزی را: و لم یذکر فی الحکایه سعتها و هل کانت قطعهً واحدهً او قطاعاً تهندم وقت نصبها (نهب قبه البلور) . (الجماهر بیرونی). سارویه در تهندم و تهندس و تشیید اساس و استواری بنیاد کتب خانه افراط انفاق و وفور خرج ارزانی داشت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 15)
