جدول جو
جدول جو

معنی تهندس - جستجوی لغت در جدول جو

تهندس
(قُ شُ دَ)
از هندسه معرب اندازۀ فارسی. اندازه گیری بنا و زمین و جز اینها: این بنده مترجم، روز تهندس این بنیاد بدیع و طرح نهاد این عمارت رفیع در خدمت این کافی الکفاه حاضر بود. (ترجمه محاسن اصفهان). سارویه در... تهندس و تشیید اساس... بنیاد کتب خانه... ارزانی داشت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 15)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهندس
تصویر مهندس
کسی که در پاره ای از علوم و فنون مانند راه سازی، معماری، کشاورزی یا ساختن کارخانه ها و ماشین ها تحصیلات عالی کرده و متخصص شده باشد، اندازه گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ هََ دِ)
معرب از اسپانیایی، صاحب میخانه. می فروش. پیر میکده. پیر خرابات. (دزی ج 2 ص 21)
لغت نامه دهخدا
(مُهََ دِ)
محمد بن عبدالکریم بن عبدالرحمان حارثی دمشقی، ملقب به مؤیدالدین و مکنی به ابوالفضل. عالم در هندسه و طب بود. در دمشق متولد شد، ابتدا به نجاری پرداخت و سپس هندسه و ریاضیات خواند و در علم افلاک و زیجها مطالعه نمود. آنگاه به علم طب روی آورد و مدتی در مصر بسر برد و به سال 599 هجری قمری در سن حدود هفتاد سالگی در دمشق درگذشت. او را کتابهایی است از جمله: معرفه رمزالتقویم، الحروب و السیاسه، الادویهالمفرده، مختصرالاغانی. (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 84)
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ)
خبر جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ شُ دَ)
از هندم معرب اندام فارسی، تظریف و استوار کردن چیزی را: و لم یذکر فی الحکایه سعتها و هل کانت قطعهً واحدهً او قطاعاً تهندم وقت نصبها (نهب قبه البلور) . (الجماهر بیرونی). سارویه در تهندم و تهندس و تشیید اساس و استواری بنیاد کتب خانه افراط انفاق و وفور خرج ارزانی داشت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 15)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَدَ)
رجوع به تاغندست و دزی ج 1 ص 147 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تاریک شدن شب، افتادن و ضعیف شدن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحندس
تصویر تحندس
تاریک شدن شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
اندازه گیرنده، محاسب، تقریر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
((مُ هَ دِ))
دانا به علم هندسه، عالم هندسه، کسی که فارغ التحصیل رشته هایی مانند معماری، برق و... باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
کارشناس
فرهنگ واژه فارسی سره
فارغ التحصیل رشته های مهندسی، متخصص ماشین آلات ودستگاههای الکترونیکی، طراح ماشین آلات ودستگاهها و ابزار الکترونیکی، آرشیتکت، معمار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
مهندسٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
Engineer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
ingénieur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
ingeniero
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
engenheiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
inżynier
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
инженер
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
інженер
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
ingenieur
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
انجینئر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
วิศวกร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
mhandisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
מהנדס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
エンジニア
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
工程师
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
엔지니어
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
mühendis
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
insinyur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
Ingenieur
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
अभियंता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
ingegnere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مهندس
تصویر مهندس
প্রকৌশলী
دیکشنری فارسی به بنگالی