جدول جو
جدول جو

معنی تهنئه - جستجوی لغت در جدول جو

تهنئه
(تَ رُ)
تهنیه. تهنی ٔ. رجوع به تهنیه و تهنی ٔ و تهنیت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ دِ)
خضاب کردن به حنا. (تاج المصادر بیهقی). رنگ کردن چیزی را به حنا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رنگ کردن چیزی را به حنا و خضاب کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به تحنؤ و تحنی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ساختن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). راست و نیکو کردن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تهیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رُرْ)
بگوارانیدن. (تاج المصادر بیهقی). مبارکباددادن خلاف تعزیه. (منتهی الارب). مبارکباد گفتن خلاف تعزیت و با لفظ گفتن و دادن و کردن مستعمل. (آنندراج). رجوع به تهنی ٔ و تهنیت شود، لیهنک الامر گفتن کسی را. (منتهی الارب). رجوع به تهنی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زَنْ نُ)
نیک پختن گوشت و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکسته شدن چارپا از سرما. (از اقرب الموارد). رجوع به تهرؤ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
تنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تزنیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سخت سرخ گردانیدن، ریش را سیاه کردن یا به حنا خضاب کردن آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهیئه
تصویر تهیئه
ساختن، نیکو کردن کار را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزنئه
تصویر تزنئه
تنگ گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهنیه
تصویر تهنیه
فرخنده گویی فرخنده خواهی شادباش
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی از دلارستاق لاریجان شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی