جدول جو
جدول جو

معنی تهرود - جستجوی لغت در جدول جو

تهرود
(تَ)
یکی از دهستانهای سه گانه بخش راین شهرستان بم است. این دهستان درجنوب خاوری راین و در کنار شوسۀ بم به کرمان واقع است و از بیست آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و 1400تن سکنه دارد. مرکز دهستان آبادی تهرود است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به مادۀ بعد شود
دهی از دهستان تهرود است که در بخش راین شهرستان بم واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرود
تصویر شهرود
(پسرانه)
نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرود
تصویر شهرود
شاهرود، برای مثال بکرده راست با مزمار شهرود / بکرده راست با بربط ربابا (منوچهری - ۲۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهرود
تصویر دهرود
سازی که ده زه داشته باشد. می گویند باربد این ساز را می نواخته
فرهنگ فارسی عمید
(تَ فُ هْ)
آهستگی نمودن در سخن، یهود شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) ، پیوستگی جستن به رحم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیوستگی جستن به رحم یا به حرمت. (از اقرب الموارد) ، توبه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توبه کردن و بازگشتن به حق. (از اقرب الموارد) ، کار نیکو نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عمل نیک کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ثوب مهرود، جامۀ زردرنگ. (منتهی الارب). جامه ای که به وسیلۀ ’هرد’ آن را به رنگ زرد درآورده باشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام شهری است در ملک عراق که خسرو پرویز بر لب رود خانه شهرود بنا کرده بود و بنام آن رودخانه موسوم ساخته. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا) :
شدنداز مرز موقان سوی شهرود
بنا کردند شهری از می و رود.
نظامی.
مرا آن روز شادی کرد بدرود
که شیرین را رها کردی به شهرود.
نظامی.
همان شهرود و آب خوشگوارش
بنای خسرو و جای شکارش.
نظامی.
حدیث باربد با ساز دهرود
همان آرامگاه شه به شهرود.
نظامی.
رجوع به شاهرود شود
نام رودخانه ای است در عراق. (برهان) (غیاث). ظاهراً مراد شاهرود است. یکی از دو شعبه سپیدرود که به دریای خزر ریزد. رجوع به شاهرود شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مخفف شاهرود. هر نهر ورود خانه بزرگ را گویند عموماً. (برهان) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری) (انجمن آرا). رجوع به شاهرود شود، نام سازی است مانند موسیقار که رومیان در بزم و رزم نوازند. (برهان). نام سازی. (ناظم الاطباء) (غیاث) (از جهانگیری). شمس قیس در ذکر ابوحفص حکیم بن احوص سغدی گوید: او در صناعت موسیقی دستی تمام داشته است... و صورت آلتی موسیقاری، نام آن شهرود که بعد از ابوحفص هیچ کس آنرا در عمل نتوانست آورد، برکشیده. (المعجم چ قزوینی صص 150- 151) :
ازبرای عاشقان مفلس اکنون بی طمع
بلبل خوش نغمه گه شهرود وگه عنقا زند.
سنائی.
حلاوتهای شیرین شکرخند
نی شهرود را کرده نی قند.
نظامی.
، نام صوتی نیز هست. (برهان). نام مقامی است. (انجمن آرا). صوتی است از موسیقی. (جهانگیری) ، تار گنده و تار بم را نیز گویند که در بعضی سازها بندند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از غیاث) (از انجمن آرا) (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
قصبۀ مرکز دهستان قهرود بخش قمصر شهرستان کاشان، دارای 1800 تن جمعیت است. آب آن از رود خانه قهرود و 6 رشته قنات. محصول آن انواع میوه جات سردسیری، غلات، سیب زمینی و گل محمدی. این ده تلفن، صندوق پست، دبستان و دفتر ازدواج و طلاق دارد. مزارع آل شهدا و دو مزرعۀ دیگر جزء این قصبه است. از آثار قدیم کاروانسرای شاه عباسی و مسجد علی و سد شاه عباس درآن شهرت دارد. این سد بین قصبۀ قهرود و قریۀ گلستانه، روی رود خانه قهرود بنا شده و ارتفاع آن در حدود 20 گز است. موقع بارندگی آب زیادی پشت سد جمع شده، تابستان از تونلهای بالا و پائین سد بتدریج بوسیله نهر تا نزدیکی های کاشان برده میشود و اراضی صفی آباد را مشروب مینماید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مردن و هلاک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از گرسنگی مردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک پخته شدن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شکسته شدن چارپا از سرما. یقال: هراء الماشیه فتهرأت. (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد). رجوع به تهرئه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زَمْ مُ)
نیک بپزانیدن. (تاج المصادر بیهقی). نیک پختن گوشت را و مهراکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر است که در 18 هزارگزی باختر ریوش و 2 هزارگزی شمال مالرو عمومی ریوش به بردسکن قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 219 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و میوه و ابریشم است. شغل اهالی زراعت است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان بخش فهرج است که در شهرستان بم واقع است و 216 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
سازی بود در قدیم که طول آن دو برابر طول عود است و بر آن ده سیم مزوج بندند و کاسه و سطح آن بر هیئت عود است و اکنون متروک است، تار گنده و بم که در سازها بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهود
تصویر تهود
یهودیگری، نیکوکاری، آهستگی در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرود
تصویر شهرود
((شَ))
سازی بود سیمی شبیه به عود، نوایی از آهنگ های قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهرود
تصویر بهرود
سیحون
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع دلارستاق لاریجان واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی