معنی تهجیل - جستجوی لغت در جدول جو
تهجیل
دشنام دادن بد گفتن
دشنام دادن بد گفتن
تصویر تهجیل
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر تعجیل
تعجیل
شتاب کردن
شتاب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر تهییل
تهییل
فرو ریختن خاک و ریگ را
فرو ریختن خاک و ریگ را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تخجیل
تخجیل
شرمنده کردن شرمسار کردن شرمنده کردن، شرمگین بودن
شرمنده کردن شرمسار کردن شرمنده کردن، شرمگین بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تحجیل
تحجیل
گود چشمی گود افتادن چشم
گود چشمی گود افتادن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ترجیل
ترجیل
مرغولاندن (مرغول مرغوله جعد در گیسو)
مرغولاندن (مرغول مرغوله جعد در گیسو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تدجیل
تدجیل
خر رنگ کردن، زراندودن زرین نمایاندن
خر رنگ کردن، زراندودن زرین نمایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تعجیل
تعجیل
شتافتن و پیشی نمودن
شتافتن و پیشی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تسجیل
سجل نوشتن، قباله، تمسک نوشتن قاضی، اثبات کردن، قضاوت کردن، حکم کردن
سجل نوشتن، قباله، تمسک نوشتن قاضی، اثبات کردن، قضاوت کردن، حکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تفجیل
تفجیل
پهناندن پهن گرداندن، پیش آوردن
پهناندن پهن گرداندن، پیش آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تهجیه
تهجیه
شمردن حروف
شمردن حروف
فرهنگ لغت هوشیار
تهجین
زشت نژادی تازیان اگراز مردم سرزمین های نو مسلمان زن می گرفتند فرزندشان} هجین {خوانده می شد
زشت نژادی تازیان اگراز مردم سرزمین های نو مسلمان زن می گرفتند فرزندشان} هجین {خوانده می شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تهجید
تهجید
بیدار کردن، بشب نماز گزاردن
بیدار کردن، بشب نماز گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تهویل
تهویل
ترسانیدن، کارهای ترساننده
ترسانیدن، کارهای ترساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تهلیل
تهلیل
لا الله الا الله گفتن
لا الله الا الله گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تهزیل
تهزیل
لاغر کردن
لاغر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تاجیل
فرمان دادن، مهلت دادن مولش دادن مولشاندن (مولش مهلت)، درمان کردن، نپذیرفتن مهلت دادن زمان دادن مقابل تعجیل
فرمان دادن، مهلت دادن مولش دادن مولشاندن (مولش مهلت)، درمان کردن، نپذیرفتن مهلت دادن زمان دادن مقابل تعجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تبجیل
تبجیل
بزرگ شمردن، احترام کردن
بزرگ شمردن، احترام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تجهیل
تجهیل
کسی را نادان شمردن
کسی را نادان شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تاجیل
تاجیل
مهلت دادن، مدت معین کردن
مهلت دادن، مدت معین کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تعجیل
تعجیل
شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تهویل
تهویل
ترساندن، دچار خوف و فزع کردن
ترساندن، دچار خوف و فَزَع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تهلیل
تهلیل
تسبیح کردن، «لا اله الا اللّه» گفتن
تسبیح کردن، «لا اله الا اللّه» گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تخجیل
تخجیل
خجل کردن، شرمگین کردن، شرمنده ساختن
خجل کردن، شرمگین کردن، شرمنده ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تبجیل
تبجیل
گرامی داشتن، بزرگ شمردن، احترام کردن
گرامی داشتن، بزرگ شمردن، احترام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تجهیل
تجهیل
کسی را نادان شمردن، به نادانی منسوب کردن
کسی را نادان شمردن، به نادانی منسوب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تسجیل
تسجیل
مسجل کردن، ثابت و محکم کردن، حکم دادن، مهر کردن قباله، عهد و پیمان کردن
مسجل کردن، ثابت و محکم کردن، حکم دادن، مهر کردن قباله، عهد و پیمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تبجیل
تبجیل
((تَ))
بزرگ داشتن، احترام کردن
بزرگ داشتن، احترام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تأجیل
تأجیل
((تَ))
مهلت دادن
مهلت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تخجیل
تخجیل
((تَ))
شرمنده کردن
شرمنده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تجهیل
تجهیل
((تَ))
نادان شمردن
نادان شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تسجیل
تسجیل
((تَ))
ثابت و استوار کردن، مهر کردن قباله
ثابت و استوار کردن، مهر کردن قباله
فرهنگ فارسی معین
تصویر تعجیل
تعجیل
((تَ))
شتاب کردن
شتاب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تهویل
تهویل
((تَ))
به ترس افکندن
به ترس افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تهلیل
تهلیل
((تَ))
لااله الاالله گفتن
لااله الاالله گفتن
فرهنگ فارسی معین