جدول جو
جدول جو

معنی تهارم - جستجوی لغت در جدول جو

تهارم
(تَ زَبْ بی)
خود را پیر و خرف نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). خود را پیرو خرف وانمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهاجم
تصویر تهاجم
هجوم آوردن، یورش و حمله بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
ویژگی آنکه یا آنچه در مرتبۀ چهار واقع شده، چهارمی، چهارمین
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
دور شدن از لوم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). تنزه از چیزی. (از اقرب الموارد). دور شدن از لوم و عیب و زشتی و بدی و ناپسندی. (ناظم الاطباء) ، کرم نمودن بی کرم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ رُ)
عدد ترتیبی، که در مرتبۀ چهار قرار گیرد: ارباع، چهارم به آب آمدن اشتر. (از تاج المصادربیهقی). رابع. رابعه. (منتهی الارب) :
چهارم علی بود جفت بتول
که او را بخوبی ستاید رسول.
فردوسی.
چهارم شمار سپهر بلند
همی برگرفتی چه و چون و چند.
فردوسی.
یکی چون دیدۀ یعقوب و دیگر چون رخ یوسف
سدیگر چون دل فرعون، چهارم چون کف موسی.
منوچهری.
، انگشت چهارمین چون از سوی ابهام شمارند، از درجۀ چهارم (اصطلاح طب). رجوع به درجه شود. (یادداشت مؤلف).
- تب چهارم، تب ربع. حمی الربع: اشترغاز بدو (به انجدان) نزدیک است و تب چهارم را سود دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- چهارم اسطرلاب، کنایه از قرآن است. رجوع به چارم اسطرلاب شود.
- چهارم بلاد، اقلیم چهارم که آن خراسان است و منسوب به آفتاب میباشد. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
خود را پیر خرف نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خود را پیرخرف مینمایاند و اظهار خرافت وپیری میکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهارم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رُ)
دهی از دهستان اهلمرستاق است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 125تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهاتم
تصویر تهاتم
همچفتگی چفته بستن بریکدیگر (چفته اتهام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
عدد ترتیبی چهار آنچه که در مرتبه چهار واقع شده باشد چهارمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصارم
تصویر تصارم
با هم بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهادم
تصویر تهادم
خون رایگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تاختن به هم بانبوه در آمدن ناگاه آمدن در تاختن هجوم بردن حمله کردن بیکدیگر، هجوم یورش، جمع تهاجمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاجم
تصویر تهاجم
((تَ جُ))
هجوم بردن، حمله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
الرّابع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
Fourth
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
quatrième
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
רביעי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
چوتھا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
চতুর্থ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
nne
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
dördüncü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
네 번째
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
第四の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
ที่สี่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
चौथा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
keempat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
vierde
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
cuarto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
quarto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
第四
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
czwarty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
четвертий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
vierte
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
четвертый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چهارم
تصویر چهارم
quarto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی