جدول جو
جدول جو

معنی تهاجمی - جستجوی لغت در جدول جو

تهاجمی
تعرض آمیز، یورش گونه، تهاجم کننده، مهاجم، مربوط به تهاجم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تهاجمی
عنيفٌ
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به عربی
تهاجمی
Aggressive
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تهاجمی
agressif
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تهاجمی
攻撃的な
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تهاجمی
aggressiv
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به آلمانی
تهاجمی
агресивний
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تهاجمی
agresywny
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به لهستانی
تهاجمی
好斗的
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به چینی
تهاجمی
agressivo
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تهاجمی
aggressivo
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تهاجمی
agresivo
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تهاجمی
agressief
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به هلندی
تهاجمی
공격적인
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به کره ای
تهاجمی
ก้าวร้าว
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به تایلندی
تهاجمی
agresif
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تهاجمی
आक्रामक
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به هندی
تهاجمی
תוקפני
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به عبری
تهاجمی
جارحانہ
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به اردو
تهاجمی
আক্রমণাত্মক
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به بنگالی
تهاجمی
fujo
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تهاجمی
агрессивный
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به روسی
تهاجمی
saldırgan
تصویری از تهاجمی
تصویر تهاجمی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهاجم
تصویر تهاجم
هجوم آوردن، یورش و حمله بردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ هَُ)
حمله کردن یکی بر دیگری. (از اقرب الموارد). به یکدیگر هجوم کردن. مقابل تدافع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
یکدیگر را هجاکردن. مهاجات. (مجمل اللغه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). با هم هجو کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را هجو کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
منسوب است به تهامه. یقال: رجل تهامی و تهام و قوم تهامون.... (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). منسوب به تهامه. (از المنجد) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : رسول ابطحی و تهامی. رسول قرشی، مکی، مدنی، ابطحی، تهامی. (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهاجمات
تصویر تهاجمات
جمع تهاجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراخمی
تصویر تراخمی
منسوب به تراخم، آنکه مبتلی به تراخم است
فرهنگ لغت هوشیار
تاختن به هم بانبوه در آمدن ناگاه آمدن در تاختن هجوم بردن حمله کردن بیکدیگر، هجوم یورش، جمع تهاجمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاجی
تصویر تهاجی
هم نکوهی نکوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهامی
تصویر تهامی
منسوب به تهامه، جمع تهامیون
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متهاجم، تکاوران تازندگان جمع متهاجم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاجم
تصویر تهاجم
((تَ جُ))
هجوم بردن، حمله کردن
فرهنگ فارسی معین
تاخت، تعرض، تک، حمله، شبیخون، هجوم، یورش
متضاد: پدافند، دفاع، حمله کردن، هجوم بردن، تک زدن
متضاد: دفاع کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد