جدول جو
جدول جو

معنی تنیسی - جستجوی لغت در جدول جو

تنیسی
(تِنْ نی)
محمد بن علی بن الحسین بن احمد، مکنی به ابوبکر و معروف به نقاش. وی بدمشق از محمد بن حریم ومحمد بن عتاب زفتی و گروهی دیگر حدیث شنید و دارقطنی و جز او از وی روایت کنند. در رمضان 272 هجری قمری متولد شد و در شعبان 369 درگذشت. (از معجم البلدان)
یحیی بن حسان بن حسان التنیسی البصری، مکنی به ابوزکریا. متوفی به سال 208 هجری قمری در مصر. ابوسعید گوید او را تصنیف هایی است ولی از آن تصنیفها نامی نبرده است. (از اسماء المؤلفین ج 2 ص 514). رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنیس
تصویر تنیس
ورزشی دونفره یا چهارنفره که با راکت و توپی کوچک در زمینی تقریباً به عرض ۸ متر و طول ۲۴ متر با پرده ای توری در وسط آن انجام می شود. این بازی نخستین بار در سال ۱۸۷۳ میلادی متداول شد
تنیس روی میز: در ورزش ورزشی دونفره یا چهارنفره با توپ و راکت مخصوص روی میزی به ابعاد ۷۴/۲ × ۵۲/۱ متر که به وسیلۀ توری به دو قسمت مساوی تقسیم شده است
فرهنگ فارسی عمید
(تِ نِ)
رودی است در مشرق ممالک متحدۀ امریکای شمالی که در ساحل چپ رود اوهایو (شعبه می سی سی پی) به آن می ریزد و 1060000 گز طول دارد و در آن تأسیسات هیدروالکتریک و آبیاری احداث شده است که اهمیت فراوان دارد. و این رود ایالت تنسی رامشروب می سازد. (از لاروس) (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ قبل و قاموس الاعلام ترکی ذیل تنسه شود
یکی از ایالات متحدۀامریکای شمالی که بوسیلۀ رود تنسی مشروب می گردد و 3292000 تن سکنه دارد و مرکز آن ناشویل است و مم فیس هم از شهرهای مهم این ایالت می باشد. (از لاروس). رجوع به مادۀ بعد و قاموس الاعلام ترکی ذیل تنسه شود
لغت نامه دهخدا
عبدالله بن یوسف التّنیسی. محدث است و از مالک و لیث روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
بشر بن بکر التنیسی، محدّث است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ تَ)
ابن علی بن احمد بن ابوبکر محمد بن خلف بن زیاد (306- 393 هجری قمری) بغدادی الاصل. و تنیس از بلاد مصر است. وی معروف به ابن وکیع بود. او راست: ’بحرالاوهام’. و نه کتاب دیگر او نیز در هدیهالعارفین (ج 1 ص 274) یاد شده است. رجوع به وفیات الاعیان و اعلام زرکلی چ 1 ص 232 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ابن بکر بجلی تنیسی مکنی به ابوعبدالله وی از جریر بن عثمان و از اوزعی معروف روایت دارد. شافعی و حمیدی از وی روایت کنند. وی در سال 205 هجری قمری درگذشت. (از تاریخ مصر ص 125)
لغت نامه دهخدا
بنونوتو، مشهوربه لگاروفالو نقاش ایتالیائی (1418-1559 میلادی) آثار او در فرراره جالب توجه است، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کلمه ابطال و تکذیب است یا بازی و دشنام است، یقال: للضبع تیسی جعار، ای کذبت یا خاویه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد)، قال ابن سکیت و تشتم المراءه فیقال قومی جعار و تشبه بالضبع، (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِنْ نِ)
محمد بن عبدالله عبدالجلیل. او راست: نظم الدر و العقیان فی بیان شرف بنی زیان (ملوک تلمسان). (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
از بازیهایی که در سالن یا در هوای آزاد، بوسیلۀ دویا چهار نفر در زمینی مسطح، آسفالت شده یا چمن پوش و بشکل مستطیل انجام می گیرد. لفظ تنیس احتمالاً از طریق زبان فرانسوی از نام شهر قرون وسطایی تنیس در مصر سفلی گرفته شده است که منسوجاتش معروف به ود و این بازی بمناسبت جنس نخستین توپهای تنیس به این نام خوانده شد. اندازۀ زمین تنیس برای بازی دو نفر 78 پا (فوت) در 28 پا و برای بازی چهارنفری 78 پا در 36 پا است. وسایل بازی عبارتند از تور، راکت و توپ. تور را در نیمۀ زمین و بموازات عرض آن کار می گذارند، ارتفاع وسط تور از زمین سه پا است. کیفیت بازی چنین است که یکی از بازیکنان توپ را باراکت خود طبق قوانین معین از روی تور بزمین حریف می زند و حریف نیز با راکت خود توپ را برمی گرداند و این رفت و برگشت توپ آنقدر ادامه می یابد تا یکی از طرفین بازی موفق به بازگرداندن توپ به زمین حریف نشود. هر طرف که امتیازاتش زودتر به حد نصاب معینی برسد برنده است. منشاء اغلب بازیهای با راکت بازیی است که بزبان انگلیسی آنرا کورت تنیس می نامند و در حوالی قرن 14 میلادی احتمالاً بوسیلۀفرانسویان اختراع شد و پس از 1500 میلادی مورد توجه دربارهای فرانسه و انگلستان واقع شد... بازی تنیس بصورت فعلی بوسیلۀ والتر وینگفیلد در انگلستان ابتکار شد (1873 میلادی). (از دایره المعارف فارسی). قطر توپ تنیس معمولاً کمتر از 6/35 سانتیمتر و بیشتر از 6/67 سانتیمتر نیست و وزنش نیز حداقل 56/70 گرم و حداکثر 58/47 گرم است. (از لاروس بزرگ). رجوع به لاروس انسیکلوپدی ورزشها صص 447-465 شود
لغت نامه دهخدا
(تِنْ نی)
شهری است به جزیره ای از جزایر بحر روم قریب دمیاط، و ثیاب فاخره را بدان نسبت دهند. (منتهی الارب) (آنندراج) .شهری است (بمصر) میان دریای تنیس بر جزیره ای و ایشان را کشت و برز نیست و از وی جامۀ صوف و کتان خیزد با قیمت بسیار. (حدود العالم). در بحر فرنگ کمابیش ششصد جزیره است، مشاهیرش جزیره تنیس، دورش نودوپنج فرسنگ است و در او غله تمام بود و دیبای خوب بافند.دیبای رومی از آن بازگویند و خورش ایشان شیر و ماهی بود. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 صص 237-238).
بحیرۀ تنیس یا دریای تنیس در مصر است و به دریای روم پیوسته است و رود نیل اندر او همی ریزد و این دریا به تابستان شیرین بود و به زمستان که رود نیل اندکی بود شور شود و اندر میان آن دو شهر است یکی تنیس نام و یکی دمیاط، درازای این دریا پانزده فرسنگ اندر پهنا پانزده فرسنگ است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نام شهری به جزیره ای از جزایر بحرالروم، نزدیک دمیاط و از آنجا ثیاب فاخر موسوم به تنیسی آرند. (قاموس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و آنرا تونه نیز گویند. (یادداشت ایضاً). جزیره ای بمصر، نام دیگر آن ذات الاخصاص است. (یادداشت ایضاً). جزیره ای است در دریای مصر نزدیک بر مصر میان فرما و دمیاط در جانب شرقی فرما، منجمان طول جغرافیایی آنرا 54 درجه و عرض آنرا 31 درجه و ثلث میدانند و در اقلیم سوم است... و در آنجا پارچه های رنگین و فرشهای رنگارنگ بافند... در بیشتر ایام سال آب دریاچۀ آن بعلت وزش باد شمال و دخول آب بحرالروم پرنمک است... و چون زمستان فرارسد و باد غربی وزیدن گیرد، آب شور نقصان گیرد... و مردم در انبار کردن آب شیرین اقدام کنند. گویند در تنیس حشرات موذی یافت نشود، چون زمین آن شوره ناک است... (از معجم البلدان). ناصرخسرو نویسد: به جایی رسیدم که آن را طینه می گفتند و آن بندر بود کشتی ها را، و از آنجا به تنیس می رفتند. در کشتی نشستم تا تنیس و این تنیس جزیره ایست و شهری نیکو و از خشکی دور است، چنانکه از بامهای شهر، ساحل رانتوان دید. شهری انبوه و بازارهای نیکو و دو جامع در آنست و به قیاس ده هزار دکان در آنجا باشد... شهری گرمسیر است و رنجوری بسیار باشد و آنجا قصب رنگین بافند از عمامه ها و وقایه ها و آنچه زنان پوشند... چون آب نیل زیادت شود آب تلخ دریا را از حوالی تنیس دور کند چنانکه تا ده فرسنگ حوالی شهر آب دریا خوش شود... و در این شهر تنیس پنجاه هزار مرد باشد و مدام هزارکشتی در حوالی شهر بسته باشد ازآن بازرگانان، و از ثقات شنودم که هر روز هزار دینار مغربی از آنجا به خزینۀ سلطان مصر رسد... و میوه و خواربار شهر از رستاق مصر برند و آنجا آلات آهن ممتاز سازند چون مقراض وکارد و غیره... و از تنیس به قسطنطنیه کشتی به بیست روز رود... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی صص 46-48). رجوع به عیون الاخبار ص 284 و عقدالفرید ج 7 ص 277 و قاموس الاعلام ترکی و الوزراء و الکتّاب ص 234 و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به تناس. مبتلی به تناس. خداوند علت فتق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَمْ مُ)
فراموش کردن. (زوزنی). فراموش نمودن. (زوزنی) (آنندراج). فراموش گردانیدن کسی را. یقال: تناسه الشی ٔ، ای انساه ایاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مولانا انیسی، از معاصران صادقی کتابدار و از شاعران عصر صفوی است. مؤلف مجمع الخواص درباره او نویسد: وی در شهرستان همدان مشغول خطیبی است. شخصی پاک طینت، خوش اعتقاد است و باوجودی که خطیبی خوش طبع هم هست گویند وقتی خرش گم میشود این مطلع مشهور جامی را بالبدیهه تضمین میکند:
ای خر گم گشته کز جان دوست تر دارم ترا
بسکه در جان فکار و چشم خونبارم تویی
از خطیب و مقری و واعظ که هم جنس تواند
هرکه پیدا میشود از دور پندارم تویی.
رجوع به مجمعالخواص ص 275 شود، جج هضبه. و جمع واژۀ هضاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به کلمات مزبور شود
لغت نامه دهخدا
(یَحْ یا)
ابن حسان شامی مصری تنیسی، مکنی به ابوزکریا، از مردم دمشق و عالم حدیث بود به مصر رفت و به سال 208 هجری قمری در آنجا درگذشت. از امام شافعی روایت کرد و پیش از او وفات یافت و از ثقات بود وکتابهایی در حدیث نوشت. تولد یحیی به سال 144 هجری قمری بود.. و رجوع به شدالازار ص 555 و تاریخ الخلفاء ص 7 و سیره عمر بن عبدالعزیز ص 85 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنفسی
تصویر تنفسی
هویشی منسوب به تنفس مربوط به تنفس: جهاز تنفس
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی که در سالن یا در هوای آزاد بوسیله 2 یا 4 نفر در زمینی مسطح یا چمن انجام میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنیس
تصویر تنیس
((تِ))
نوعی ورزش که دو یا چهار نفر به وسیله راکت و توپ کوچک در محوطه ای با ابعاد مشخص که با یک پرده توری کوتاه به دو قسمت تقسیم شده است بازی می کنند
تنیس روی میز: پینگ پنگ
فرهنگ فارسی معین
نوعی بازی با گردو
فرهنگ گویش مازندرانی