جدول جو
جدول جو

معنی تنهایی - جستجوی لغت در جدول جو

تنهایی
تنها بودن، بی یار و همدم بودن
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
فرهنگ فارسی عمید
تنهایی
(تَ)
تنهائی. رجوع به تنهائی شود
لغت نامه دهخدا
تنهایی
تنها بودن یگانه بودن، خلوت
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
فرهنگ لغت هوشیار
تنهایی
یگانه بودن، تنها بودن، خلوت
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
فرهنگ فارسی معین
تنهایی
اعتزال، انزوا، انفراد، عزلت، گوشه نشینی، خلوت، تجرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنهایی
الشّعور بالوحدة
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به عربی
تنهایی
Loneliness, Lonesomeness, Reclusiveness, Solitude
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تنهایی
solitude, recluse
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تنهایی
soledad, reclusión
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تنهایی
одиночество , уединение , одиночество
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به روسی
تنهایی
Einsamkeit
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به آلمانی
تنهایی
самотність , самотність
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تنهایی
samotność
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به لهستانی
تنهایی
孤独 , 隐居
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به چینی
تنهایی
solidão, reclusão
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تنهایی
solitudine
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تنهایی
ความเหงา , ความโดดเดี่ยว , ความสันโดษ
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به تایلندی
تنهایی
kesepian, pengasingan, kesendirian
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تنهایی
تنہائی , تنہائی , تنہائی
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به اردو
تنهایی
একাকীত্ব , একাকীত্ব , একাকীত্ব
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به بنگالی
تنهایی
upweke
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تنهایی
yalnızlık, inzivaya çekilme
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تنهایی
고독 , 은둔
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به کره ای
تنهایی
孤独 , 隠居
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تنهایی
eenzaamheid
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به هلندی
تنهایی
अकेलापन , एकांतवास , एकांत
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به هندی
تنهایی
בָּדָדוּת , בּוֹדֵדוּת , בְּדִידוּת
تصویری از تنهایی
تصویر تنهایی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهایی
تصویر نهایی
پایان و آخر چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
تنهایی. خلوت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). کناره جوئی. اعتزال. عزلت گزینی. گوشه نشینی:
برگزیدم به خانه تنهائی
از همه کس درم ببستم چست.
شهید بلخی.
همجالس بد بدی تو و رفته بهی
تنهائی به بسی ز همجالس بد.
(از قابوسنامه از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 554).
بر صحبت نفایه و بی دانش
بگزین به طبع، وحشت تنهایی.
ناصرخسرو.
چو خلق اینست و حال این، تو نیابی
ز تنهائی به، ای خواجه، حصاری.
ناصرخسرو.
عاقل را تنهائی و غربت زیان ندارد. (کلیله و دمنه).
چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم
به تنهائی چو عنقا خو گرفتم.
نظامی.
هست تنهائی به از یاران بد
نیک چون با بد نشیند بد شود.
(مثنوی چ خاور ص 359).
چو هر ساعت از تو بجایی رود دل
به تنهائی اندر صفایی نبینی.
(گلستان).
چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام
ز نوبه خانه تنهایی آمدم بر بام.
سعدی.
دوش در صحرای خلوت لاف تنهائی زدم
خیمه بر بالای منظوران زیبائی زدم.
سعدی.
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهائی
دل بی تو بجان آمد وقت است که بازآئی.
حافظ.
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهائی به جان آمد خدا را همدمی.
حافظ.
، تنها بودن. یگانه بودن. (فرهنگ فارسی معین). وحدت و انفراد و یگانگی. (ناظم الاطباء).
- به تنهائی، منفرداً. بالانفراد:
هشتاد ودو شیر او خود کشته ست به تنهائی
هفتادودو من گرز او کرده ست ز جباری.
منوچهری.
او به تنها صد جهانست از هنر
یک جهانش جان به تنهایی فرست.
خاقانی.
- امثال:
تنهائی از مرگ ناخوشتر است
هر آن تن که تنها بود بیسر است.
فردوسی (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 554).
رجوع به ’لا رهبانیه فی الاسلام’ شود.
تنهائی به بسی ز هم جالس بد... رجوع به ’آلو به آلو...’ شود.
تنهائی به خدا می برازد. رجوع به ’لا رهبانیه...’ شود.
و رجوع به تنها شود
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ)
جداگانه
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهایی
تصویر نهایی
نهایی در فارسی فرجامین منسوب به نهایت: آخری آخرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتنهایی
تصویر بتنهایی
جدا گانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهایی
تصویر نهایی
((نَ))
پایان، آخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهایی
تصویر نهایی
کرانین، پایانی، فرجامین، انجامین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهایی
تصویر نهایی
Final, Terminal, Ultimate
دیکشنری فارسی به انگلیسی