- تنفیر
- به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی
معنی تنفیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شرمسار کردن، بدرهه رفتن، نگهبان کردن
کاهش دارایی از دست رفتن
پیروزاندن پیروزمند گرداندن، پیروزی دادن، ناخنک زدن
راهی کردن
بانگیدن، سوت کشیدن سافوت زدن (سوت سافوت صفیر)، زرد گرداندن رنگ زرد زدن زرد اندایی
به خاک آلودن، به خاک سپردن، در خاک غلتاندن، بر زمین زدن، پستان آلودن تا کودک از شیر خواری باز ایستد، سپید گرایی، بخاک مالیدنخاک آلود کردن در خاک مالیدن، خاک مالی، جمع تعفیرات
در گذاشتن از گناه، نسبت کافر بودن به کسی دادن
روشن کردن، روشن شدن
تند خویی در خشم افکندن
دیگرگون کردن
فرور دگرگونی، افزودن بسیار کردن، گرد آوردن دارایی دارا شدن، هده دادن (هده هوده حق)، پس انداز زیاد کردن اضافه کردن افزودن، حق کسی را تمام دادن، اندوختن مال کسب کردن گرد کردن، بسیار شدن، تفاوت، آنچه در اجاره از آن فایده بردارند، جمع توفیرات
همانندی
تازه روی گرداندن، به ناز پروردن لوس بار آوردن
ترسایاندن، یاری دادن نصرانی کردن مسیحی گردانیدن
پراکندن پخش کردن
کم کردن
بیم دادن
سخن گفتن
ناشناساندن، ناشناخته کردن در دستور نام را به ناشناخته دگر کردن -1 مجهول کردن ناشناس ساختن، نکره ساختن اسم، جمع تنکیرات
کند و کاو
غنمیت دادن، سوگند خورانیدن
آسایش دادن رهاندن از اندوه
فرستادن، روان کردن فرمان
بر دمیدن باد دادن باد کردن
روشن کردن، درخشان کردن
کم کردن، کم کردن بخشش و عطا
امضا کردن و فرستادن حکم یا نامه، اجرا کردن و روان کردن فرمان و نامه، نفوذ کردن و گذشتن در چیزی، مثل گذشتن تیر از نشانه
نکره ساختن اسم، مجهول و ناشناس کردن، به حالت مجهول و ناشناس در آوردن
گوشت را در آفتاب بر روی ریگ خشک کردن، به خاک مالیدن، خاک آلوده کردن
کسی را کافر و بی دین خواندن، به کفر و بی دینی نسبت دادن، پوشاندن، کفاره دادن
صرفه جویی، تفاوت، افزونی، زیادتی، افزایش، زیاد کردن، افزودن، زیاد کردن مال، سود، فایده، حق کسی را تمام وکمال دادن، تمام کردن
نوره کشیدن، واجبی کشیدن، واجبی، نوره