جدول جو
جدول جو

معنی تنفر - جستجوی لغت در جدول جو

تنفر
بیزاری جستن، نفرت و کراهت داشتن، بیزار بودن، رمیدن
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
فرهنگ فارسی عمید
تنفر
(تَ دَ کُ)
رمیدن. (آنندراج). نفرت و انزجار و کراهت و رنجش طبیعت و رمیدگی و بی میلی. (ناظم الاطباء). بیزاری و بیزاری نمودن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنفر بمعنی نفر، قال تأبط شراً:
و لما سمعت العوض تدعو تنفرت
عصافیر رأسی من نوی و توانیا.
(از ذیل اقرب الموارد).
- تنفر از غذا، بی میلی به غذا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تنفر
نفرت و انزجار و رنجش
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
فرهنگ لغت هوشیار
تنفر
((تَ نَ فُّ))
نفرت داشتن، رمیدن، بیزار بودن
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
فرهنگ فارسی معین
تنفر
بیزاری، کینه
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تنفر
اشمئزاز، انزجار، بیزاری، دل زدگی، نفرت
متضاد: میل، گرایش، بیزار بودن، رمیدن، منزجر بودن، نفرت داشتن
متضاد: گرایش داشتن، متمایل بودن، رغبت داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنفر
يكره
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به عربی
تنفر
Repulsiveness
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تنفر
répulsion
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تنفر
repulsione
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تنفر
نفرت
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به اردو
تنفر
отвращение
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به روسی
تنفر
Abscheu
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به آلمانی
تنفر
огиду
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تنفر
odraza
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به لهستانی
تنفر
排斥
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به چینی
تنفر
ঘৃণা
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به بنگالی
تنفر
repulsión
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تنفر
chukizo
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تنفر
iticilik
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تنفر
혐오
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به کره ای
تنفر
嫌悪
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تنفر
גועל
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به عبری
تنفر
repulsão
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تنفر
penolakan
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تنفر
ความเกลียดชัง
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به تایلندی
تنفر
afkeer
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به هلندی
تنفر
घृणा
تصویری از تنفر
تصویر تنفر
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تندر
تصویر تندر
(دخترانه)
تن (فارسی) + در (عربی) آنکه بدنی سفید و درخشان چون در دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
نفرت دارنده، بیزار، گریزان، برای مثال من آزموده ام این رنج و دیده این زحمت / ز ریسمان متنفر بود گزیدۀ مار (سعدی۲ - ۶۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ نَفْ فِ)
رمنده و نفرت کننده. (غیاث) (آنندراج). نفرت دارنده و کراهت دارنده و گریزان و بیزار. (ناظم الاطباء). رجوع به تنفر شود.
- متنفر شدن، گریزان شدن. رمیدن: چند روزپیش او مقیم بود بعد از آن به خیالی از پیش او متنفرشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 391).
من آزموده ام این رنج و دیده ام سختی
ز ریسمان متنفر شود گزیدۀ مار.
سعدی.
قوت شاعرۀ من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گریزان میرفت.
حافظ.
- متنفر گردیدن، متنفر شدن: وحشیان صحرا که با جنس انس انس داشتند از ایشان متنفر گشتند. (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 18). نه چندانکه مردم از او متنفر گردند. (سعدی، مجالس ص 26)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
رمنده و نفرت کننده، گریزان و بیزار تجسس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
((مُ تَ نَ فِّ))
نفرت دارنده، بیزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متنفر
تصویر متنفر
بیزار
فرهنگ واژه فارسی سره
بیزار، دلزده، رمیده، فراری، گریزان، مشمئز، منزجر، نفور
متضاد: راغب، شایق
فرهنگ واژه مترادف متضاد