جدول جو
جدول جو

معنی تنغم - جستجوی لغت در جدول جو

تنغم(تَدْ یَ)
سخن نرم گفتن. (تاج المصادر بیهقی). سخن آهسته گفتن، یقال: سکت فماتنغم، آهسته سرائیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تنغم
آهسته سرایی نرمخوانی چرگری (چرگر نغمه خوان)
تصویری از تنغم
تصویر تنغم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنعم
تصویر تنعم
به نعمت رسیدن، به نازونعمت پرورش یافتن، مال و ثروت پیدا کردن، تفاخر، جلوه فروشی، برای مثال آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد (حافظ - ۳۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنسم
تصویر تنسم
نفس کشیدن، دم زدن، وزش خفیف باد، جستجوی علم یا خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندم
تصویر تندم
نادم شدن، پشیمان شدن، توبه و پشیمانی
فرهنگ فارسی عمید
(تَخْ)
افزون شدن و بسیار شدن. (ناظم الاطباء) ، خفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ نَ وِ)
آفتاب گردان. آفتاب گردک. آفتاب پرست. طرنشولی. صامریوما. ایلیوطرفیون. طوماغا. شجرهالیمام. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). صامریوما. (تحفۀ حکیم مؤمن). آفتاب گردان بزرگ. (از اقرب الموارد) ، بعضی گفته اند تنوم شاهدانۀ دشتی است... (از ترجمه صیدنه). شهدانه. (بحر الجواهر). جوالیقی در المعرب ذیل شهدانج آرد: فارسی معرب و به عربی تنوم است. (ازالمعرب جوالیقی ص 206). رجوع به ترجمه صیدنه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خشم گرفتن. (زوزنی) (آنندراج). خشم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تغضب بر کسی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، ترغم کسی دیگری را، انجام دادن کاری نسبت به وی که از آن اکراه داشته باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَبْ بُ)
غنیمت گرفتن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) ، غنیمت شمردن. (دهار) (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
خوشبوی آلودن در ملاغم دهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ملاغم جنبانیدن وقت سخن گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و ملاغم گرداگرد درون دهان. (آنندراج). قال ابن اعرابی قلت لاعرابی متی المسیر فقال تلغموا بیوم السبت، یعنی ذکروه و اشتقاقه من حرکوا ملاغمهم به. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَنْ نو)
روزگردک. خوردن ثمر آن با سپندان و آب، کشندۀ اقسام کرمهاست و ضماد برگ آن با سرکه، ثآلیل را قلع کند. (منتهی الارب). روزگردک که درختی است در عربستان و خوردن ثمر آن قاتل دیدان و دافع آنهاست. (ناظم الاطباء). درختی است. واحد آن تنومه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ ضِءْ)
بانگ کردن آهو و شتر و گاو دشتی و بز کوهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خواب دیدن یا جماع نمودن در خواب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). احتلام. (اقرب الموارد) ، چریدن گیاه تنّوم را. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(اِءْ تِ)
خویشتن را نادان نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجاهل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَمْ مُ)
خشم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). خشم گرفتن بر کسی: توغم علیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، تقاتل و تناظر سخت ابطال در جنگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَءْ ءُ)
شکفتن گل. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نخامه بیفکندن. (تاج المصادر بیهقی). خیو بیوکندن. (بیفکندن) (زوزنی). نخامه انداختن از سینه یا از بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
ستاره شمردن از بیخوابی یا از عشق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَغْ غِ)
سخن آهسته گوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آهسته سراینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آهسته خواننده و سراینده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنغم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنعم
تصویر تنعم
به ناز زیستن، فراخ و آسان زندگی کردن سخن نرم گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تیر زیستی تیره گشتن زندگی تیره شدن مکدر گشتن، تیره شدن زندگی مکدر گشتن عیش، تیرگی، جمع تنغصات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنغض
تصویر تنغض
تلواسگی، جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندم
تصویر تندم
پشیمان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسم
تصویر تنسم
نفس کشیدن، دم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنظم
تصویر تنظم
در رشته بودن، سامان یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوم
تصویر تنوم
خوابزدگی، خوابگایی در خواب گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجم
تصویر تنجم
ستاره شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنم
تصویر تغنم
غنیمت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطغم
تصویر تطغم
تجاهل، خوشتن را نادان نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغم
تصویر ترغم
خشم گرفتن، خشم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منغم
تصویر منغم
اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنغص
تصویر تنغص
((تَ نَ غُّ))
تیره شدن، تیره و ضایع شدن زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنعم
تصویر تنعم
((تَ نَ عُّ))
به ناز و نعمت زیستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنسم
تصویر تنسم
((تَ نَ سُّ))
جستجو کردن، دم زدن، نفس کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تندم
تصویر تندم
((تَ نَ دُّ))
پشیمان شدن، پشیمانی خوردن
فرهنگ فارسی معین