نیک پاکیزه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سخت احتیاط کردن در طهارت و در کلام و طعام و جامه و در جمیع امور، نیکو دانستن و باریک رفتن در دانش، جاسوسی کردن از خبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نیک پاکیزه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سخت احتیاط کردن در طهارت و در کلام و طعام و جامه و در جمیع امور، نیکو دانستن و باریک رفتن در دانش، جاسوسی کردن از خبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آب و جز آن در خویشتن چیدن. (تاج المصادر بیهقی). در خویشتن چیدن. (زوزنی). بخود کشیدن حوض آب را و کاغذ سیاهی را و جامه خوی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به خرقه و مانند آن گرفتن آب رااز بدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به تنشیف شود
آب و جز آن در خویشتن چیدن. (تاج المصادر بیهقی). در خویشتن چیدن. (زوزنی). بخود کشیدن حوض آب را و کاغذ سیاهی را و جامه خوی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به خرقه و مانند آن گرفتن آب رااز بدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به تنشیف شود
بر یکدیگر نرمی کردن. (منتهی الارب). لطف کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نرمی نمودن و مهربانی کردن. (آنندراج). نرمی کردن. (ناظم الاطباء). ترفق. (اقرب الموارد) : دست بر پشت مار مالیدن به تلطف نه کار هشیار است. سعدی. رجوع به تلطف کردن و تلطف نمودن شود. ، خشوع کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این معنی با معنی پیشین متقارب است. (اقرب الموارد) ، حیله کردن بر کسی تا جائیکه به اسرار او آگاه گردد. (از اقرب الموارد) ، درنگریستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
بر یکدیگر نرمی کردن. (منتهی الارب). لطف کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نرمی نمودن و مهربانی کردن. (آنندراج). نرمی کردن. (ناظم الاطباء). ترفق. (اقرب الموارد) : دست بر پشت مار مالیدن به تلطف نه کار هشیار است. سعدی. رجوع به تلطف کردن و تلطف نمودن شود. ، خشوع کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این معنی با معنی پیشین متقارب است. (اقرب الموارد) ، حیله کردن بر کسی تا جائیکه به اسرار او آگاه گردد. (از اقرب الموارد) ، درنگریستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
هر دو دست گرفته بپای خود لغزانیدن حریف را در کشتی، یقال: تنسف فی الصراع، اذا قبض بیدیه ثم عرض له رجله لیعثره. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
هر دو دست گرفته بپای خود لغزانیدن حریف را در کشتی، یقال: تنسف فی الصراع، اذا قبض بیدیه ثم عرض له رجله لیعثره. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آبله شدن دست. (تاج المصادر بیهقی). آبله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ریش شدن دست بر اثر کار یا آبله برآوردن. (ازاقرب الموارد) : جید (آبنوس) للدمعه و التنفط حول الحماق. (ابن البیطار از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
آبله شدن دست. (تاج المصادر بیهقی). آبله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ریش شدن دست بر اثر کار یا آبله برآوردن. (ازاقرب الموارد) : جید (آبنوس) للدمعه و التنفط حول الحماق. (ابن البیطار از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
گوشوار در گوش کردن. (تاج المصادر بیهقی). گوشوار در گوش کسی کردن. (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گوشواره در گوش خود کردن زن. (از اقرب الموارد) ، چکانیدن شراب و آب و مانند آن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از آنندراج) ، متهم کردن کسی را و عیبناک کردن او را. (منتهی الارب) (آنندراج). متهم کردن کسی را و عیب آلودن او را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان ینطف بالفجور، ای یقذف به. (اقرب الموارد)
گوشوار در گوش کردن. (تاج المصادر بیهقی). گوشوار در گوش کسی کردن. (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گوشواره در گوش خود کردن زن. (از اقرب الموارد) ، چکانیدن شراب و آب و مانند آن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از آنندراج) ، متهم کردن کسی را و عیبناک کردن او را. (منتهی الارب) (آنندراج). متهم کردن کسی را و عیب آلودن او را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان ینطف بالفجور، ای یقذف به. (اقرب الموارد)
دور درشدن در سخن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دور درشدن در سخن و به غور نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تعمق کردن در سخن و از مخرج ادا کردن آن را و ریزه کاری نمودن در آن. (ناظم الاطباء). و در عبارت الاساس: تنطع در سخن، تفصح و تعمق در آنست و زدن زبان بر نطع دهان، و در حدیث: هلک المتنطعون. (از اقرب الموارد) ، در کام گفتن سخن را، زیرکی و باریکی کردن در امور. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرکی نمودن در کار. (ناظم الاطباء). تحذق در کار خود. (از اقرب الموارد) ، بر روی نطع گذاشتن طعام خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تأنق در شهوات، تشبع از خوردن. (از اقرب الموارد)
دور درشدن در سخن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دور درشدن در سخن و به غور نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تعمق کردن در سخن و از مخرج ادا کردن آن را و ریزه کاری نمودن در آن. (ناظم الاطباء). و در عبارت الاساس: تنطع در سخن، تفصح و تعمق در آنست و زدن زبان بر نطع دهان، و در حدیث: هلک المتنطعون. (از اقرب الموارد) ، در کام گفتن سخن را، زیرکی و باریکی کردن در امور. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرکی نمودن در کار. (ناظم الاطباء). تحذق در کار خود. (از اقرب الموارد) ، بر روی نطع گذاشتن طعام خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تأنق در شهوات، تشبع از خوردن. (از اقرب الموارد)
گوشواره در گوش نهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زینت داده شده با گوشواره، آلوده شده به عیب و عیب دار و معیوب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به تنطف شود
گوشواره در گوش نهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زینت داده شده با گوشواره، آلوده شده به عیب و عیب دار و معیوب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به تنطف شود
مهربانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج) (غیاث اللغات). مهربانی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شفقت و مهربانی کردن بر کسی و راحت رسانیدن بر وی. (از اقرب الموارد) : ابوالفتح بستی به انواع تلطف و تعطف در ازالت آن وحشت و ازاحت آن تهمت سعی می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 204) ، ردا برافکندن. (از تاج المصادر بیهقی). ردا برافکندن بر خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). در جامه یا ردا درآمدن. (از اقرب الموارد)
مهربانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج) (غیاث اللغات). مهربانی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شفقت و مهربانی کردن بر کسی و راحت رسانیدن بر وی. (از اقرب الموارد) : ابوالفتح بستی به انواع تلطف و تعطف در ازالت آن وحشت و ازاحت آن تهمت سعی می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 204) ، ردا برافکندن. (از تاج المصادر بیهقی). ردا برافکندن بر خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). در جامه یا ردا درآمدن. (از اقرب الموارد)