دهی است به شام و از آن است محمد بن محمد بن عقیل محدث اوستاد در فن انشاء. و صالح تنبی راوی. (منتهی الارب). قریه ای بزرگی است از قراء حلب. (از معجم البلدان)
دهی است به شام و از آن است محمد بن محمد بن عقیل محدث اوستاد در فن انشاء. و صالح تنبی راوی. (منتهی الارب). قریه ای بزرگی است از قراء حلب. (از معجم البلدان)
جوشیدن آب چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، دور گردیدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، انتقاء و تنصل. (اقرب الموارد). رجوع به تنصل شود
جوشیدن آب چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، دور گردیدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، انتقاء و تنصل. (اقرب الموارد). رجوع به تنصل شود
دعوی خویشاوندی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دعوی کردن خویشی و نزدیکی کسی را، منه المثل: القریب من تقرب لا من تنسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
دعوی خویشاوندی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دعوی کردن خویشی و نزدیکی کسی را، منه المثل: القریب من تقرب لا من تنسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
به لغت رومی نام درختی است در کوههای روم که قطران را از بیخ آن گیرند و آن را به عربی صنوبر صغیر خوانند، چه مانند صنوبر است لیکن کوچکتر از آن باشد. (برهان) (آنندراج). قسمی از درخت صنوبر. (ناظم الاطباء). رجوع به لکلرک ج 1 ص 320 و مادۀ بعد شود
به لغت رومی نام درختی است در کوههای روم که قطران را از بیخ آن گیرند و آن را به عربی صنوبر صغیر خوانند، چه مانند صنوبر است لیکن کوچکتر از آن باشد. (برهان) (آنندراج). قسمی از درخت صنوبر. (ناظم الاطباء). رجوع به لکلرک ج 1 ص 320 و مادۀ بعد شود
روان شدن و جاری گشتن آب. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). رجوع به نضوب شود، به پایان رسیدن و منقضی شدن عمر. (از المنجد). رجوع به نضوب شود
روان شدن و جاری گشتن آب. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از المنجد). رجوع به نضوب شود، به پایان رسیدن و منقضی شدن عمر. (از المنجد). رجوع به نضوب شود