- تنسوخ
- هر چیز نفیس تحفه نایاب
معنی تنسوخ - جستجوی لغت در جدول جو
- تنسوخ
- تنسخ، هر چیز نفیس و کمیاب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مغولی فرهنگ رشیدی این واژه را تازی گشته تنسخ پارسی می داند و آن گونه ای از جامه است که تنزیب نیز خوانده می شود آنندراج تنسخ را پارسی گشته تنسکه هندی می داند و آن جامه ای است گرانبها که از بنگاله آورند و از این روی غیاث بر آن است که هر چیز گرانبها و کمیاب را تنسق گویند ترونده (نادره) هر چیز نفیس تحفه نایاب
چیز نفیستحفه نایاب که بعنوان هدیه برای بزرگان برند
تنسخ، هر چیز نفیس و کمیاب
نسخ شده، از بین برده شده، رد شده
هیچیده بر افتاده از میان رفته نیست کرده شده از بین برده، باطل کرده شده نسخ گردیده، (اصول) رفع حکم ثابت قبلی است بواسطه حکمی دیگر که وارد بر آن میشود (دستور ج 3 ص 356)، بعقیده اهل تناسخ روحی که پس از مردن جسمی داخل جسم دیگر شود
تنسوخ. تنسخ. تانکسوق. تنکسوق. تنسق، چیز نفیس، تحفه نایاب که به عنوان هدیه برای بزرگان برند
Obsolete
obsoleto
veraltet
przestarzały
устаревший
застарілий
verouderd
obsoleto
obsolète
obsoleto
पुराना
modası geçmiş
시대에 뒤떨어진
מיושן
時代遅れの
zamani
ล้าสมัย
পুরাতন
باليٌ
منسوخ
در گل افتادن در لای فرو رفتن
بر جایی
هر چیز نفیس و کمیاب
هر چیز نفیس و کمیاب، تنسق