- تنزیر
- کم کردن
معنی تنزیر - جستجوی لغت در جدول جو
- تنزیر
- کم کردن، کم کردن بخشش و عطا
- تنزیر ((تَ))
- کاستن، کم گردانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوک نر
تنگ کردن
کارکرد آسان کار به دلخواه، پرداز (صیقل صیقل زدن)
نکوهیدن، ملامت کردن
روشن کردن، روشن شدن
تند خویی در خشم افکندن
دیگرگون کردن
همانندی
تازه روی گرداندن، به ناز پروردن لوس بار آوردن
ترسایاندن، یاری دادن نصرانی کردن مسیحی گردانیدن
پراکندن پخش کردن
دور کردن
فرو فرستادن کتاب خدایتعالی که پیامبر خاتم (ص) آورد
پیراهن، تن زیب
بیم دادن
سخن گفتن
ناشناساندن، ناشناخته کردن در دستور نام را به ناشناخته دگر کردن -1 مجهول کردن ناشناس ساختن، نکره ساختن اسم، جمع تنکیرات
کند و کاو
به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی
روشن کردن، درخشان کردن
نکره ساختن اسم، مجهول و ناشناس کردن، به حالت مجهول و ناشناس در آوردن
نوار نازک که روی زخم و جراحت می بندند، باند، پارچۀ سفید نخی نازک که از آن پیراهن می دوزند
نکوهش کردن، ملامت و سرزنش کردن، ادب کردن، چوب زدن
کسی را از عیب و آلایش دور کردن، پاک و بی آلایش دانستن، دور داشتن خود از عیب و آلایش و بدی
نوره کشیدن، واجبی کشیدن، واجبی، نوره
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
فرود آوردن، مرتب ساختن، قرآن، سودی که به پول وام داده تعلق گیرد، پولی که از مبلغ برات یا سفته پیش از سررسید کسر می کنند
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
پارچه نخی نازک و سفید که از آن پیراهن دوزند، پارچه سفید نخی و نازک که روی زخم می گذارند