دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برآمدن به سیر باغ و سبزه زار و صاحب قاموس گوید استعمال تنزه دراین معنی غلط فاحش است و بمعنی خوشی و بی غمی. (آنندراج). دور شدن از عیب و سیر باغ و سبزه و عمارات، مجازاً بمعنی خوشی و بی غمی. (غیاث اللغات). بیرون شدن به بساتین. (مجمل اللغه). در اصل دوری جستن از مکان حرمت است و مرجع تنزه در امور دیانت باشد... (کشاف اصطلاحات الفنون) : بدان تنزهی و تفریحی می جستم. (کلیله و دمنه). در نظارۀ او (مرغزار) آسمان چشم حیرت گشاده. تنزهی هرچه دلکش تر. (کلیله و دمنه). بر سرروضه همه جای تنزه شمرند بر لب برکه همه جای تماشا شنوند. خاقانی. مدتی در این زرع و ضرع تفکه و تنزه نمودی. (سندبادنامه ص 17)، پاک دامنی و پارسایی و عاری بودن از عیب و آلایش. (ناظم الاطباء). گویند: هو یتنزه عن المطامع و عن ملائم الاخلاق، یعنی از آنچه موجب نکوهش وی شود دامن فرامی چیند و دوری می کند. (از اقرب الموارد)
دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برآمدن به سیر باغ و سبزه زار و صاحب قاموس گوید استعمال تنزه دراین معنی غلط فاحش است و بمعنی خوشی و بی غمی. (آنندراج). دور شدن از عیب و سیر باغ و سبزه و عمارات، مجازاً بمعنی خوشی و بی غمی. (غیاث اللغات). بیرون شدن به بساتین. (مجمل اللغه). در اصل دوری جستن از مکان حرمت است و مرجع تنزه در امور دیانت باشد... (کشاف اصطلاحات الفنون) : بدان تنزهی و تفریحی می جستم. (کلیله و دمنه). در نظارۀ او (مرغزار) آسمان چشم حیرت گشاده. تنزهی هرچه دلکش تر. (کلیله و دمنه). بر سرروضه همه جای تنزه شمرند بر لب برکه همه جای تماشا شنوند. خاقانی. مدتی در این زرع و ضرع تفکه و تنزه نمودی. (سندبادنامه ص 17)، پاک دامنی و پارسایی و عاری بودن از عیب و آلایش. (ناظم الاطباء). گویند: هو یتنزه عن المطامع و عن ملائم الاخلاق، یعنی از آنچه موجب نکوهش وی شود دامن فرامی چیند و دوری می کند. (از اقرب الموارد)
چیزی باشد که نخست از درخت سر زند و بعد از آن برگ از میان آن برآید. (برهان). تنده و غنچه مانندی که نخست از شاخ درخت سر زند. جوزق. (ناظم الاطباء). تبدیل همان تنده است که در برهان مکرر کرده است. (انجمن آرا) (از آنندراج). رجوع به تنده شود
چیزی باشد که نخست از درخت سر زند و بعد از آن برگ از میان آن برآید. (برهان). تنده و غنچه مانندی که نخست از شاخ درخت سر زند. جوزق. (ناظم الاطباء). تبدیل همان تنده است که در برهان مکرر کرده است. (انجمن آرا) (از آنندراج). رجوع به تنده شود
جای مطبوع و دلگشا و زیبا. (از فرهنگ جانسون). جای خوش نما و خوش آیند و دلپذیر و تفرجگاه. (ناظم الاطباء). نزهت جای. ج، متنزهات. (مهذب الاسماء). نزهت گاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : موضعی به غایت نزه و خرم و متنزهی بی رنج و غم. (سندبادنامه ص 166). من روی بدان طرف آوردم و در متنزهات آن بقعه با فراغی هر چه تمامتر روزگار گذراندم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 31). و چون حسن بهار بغایت رسیدی و سبزه ها هر یک بمقدار خویش بالا نمودی روی به متنزهی دیگر نهادی. (جهانگشای جوینی). ایوان بر بساتین و متنزهات قلم کل ماهوآت آت این ابیات اثبات کرده. (جهانگشای جوینی). و بر یاد جوانانی که هر بهاربر چهرۀ انوار و ازهار در بساتین و متنزهات... و غمگسار بودندی. (جهانگشای جوینی). دیگر آن که کشت نارنج متفرجی نزه و متنزهی بدیع باشد. (تجارب السلف)
جای مطبوع و دلگشا و زیبا. (از فرهنگ جانسون). جای خوش نما و خوش آیند و دلپذیر و تفرجگاه. (ناظم الاطباء). نزهت جای. ج، متنزهات. (مهذب الاسماء). نزهت گاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : موضعی به غایت نزه و خرم و متنزهی بی رنج و غم. (سندبادنامه ص 166). من روی بدان طرف آوردم و در متنزهات آن بقعه با فراغی هر چه تمامتر روزگار گذراندم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 31). و چون حسن بهار بغایت رسیدی و سبزه ها هر یک بمقدار خویش بالا نمودی روی به متنزهی دیگر نهادی. (جهانگشای جوینی). ایوان بر بساتین و متنزهات قلم کل ماهوآت آت این ابیات اثبات کرده. (جهانگشای جوینی). و بر یاد جوانانی که هر بهاربر چهرۀ انوار و ازهار در بساتین و متنزهات... و غمگسار بودندی. (جهانگشای جوینی). دیگر آن که کشت نارنج متفرجی نزه و متنزهی بدیع باشد. (تجارب السلف)